جدول جو
جدول جو

معنی میسور - جستجوی لغت در جدول جو

میسور
میسر، امکان پذیر، ممکن، شدنی
تصویری از میسور
تصویر میسور
فرهنگ فارسی عمید
میسور
(مَ سو / می سُ)
نام شهری در ایالت میسور، واقع در هند با 244323 تن سکنه. با خیابانها و پارکهای زیبا که قسمتی از دانشگاههای ایالت میسور در این شهر است
لغت نامه دهخدا
میسور
(مَ)
ایالتی در جنوب هند به مساحت 192000 کیلومتر مربع که 2354700 تن سکنه دارد. مرکز آن بنگالور است. کارخانه های فراوان دارد و تقریباً تمام طلای هند از معادن میسور به دست می آید. سلسلۀ شاهان قدیم میسور که در 1761 میلادی به دست حیدرعلی خان برافتادند در 1799 دوباره سر کار آمدند
لغت نامه دهخدا
میسور
آسان کردن، سهل شدن
تصویری از میسور
تصویر میسور
فرهنگ لغت هوشیار
میسور
((مِ))
هرچیز آسان و سهل
تصویری از میسور
تصویر میسور
فرهنگ فارسی معین
میسور
مقدور، ممکن، میسر
متضاد: نامیسور
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معسور
تصویر معسور
دچار سختی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکسور
تصویر مکسور
کلمه ای که دارای حرکت کسره باشد، کسره داده شده، شکسته شده
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان کرگاه است که در بخش ویسیان شهرستان خرم آباد واقع است و 400 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
چیزی درهم آمیخته را گویند و به این معنی با سین نقطه دار هم آمده است چه در فارسی سین و شین به هم تبدیل می یابند، (برهان)، در برهان بر وزن ناسور به معنی چیز درهم آمیخته آورده، (آنندراج) (انجمن آرا)، هرچیز درهم آمیخته، (ناظم الاطباء)، =ماشور =ماشوره، چیزی درهم آمیخته، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به ماشور و ماشوره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گرفتار بواسیر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زیان یافته شده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زیان کرده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به خاسر و خسیر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان بیدخت بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. واقع در 42000 گزی خاور گناباد. محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 352 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، ارزن، و ابریشم و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 73000 گزی شمال قاین و سر راه مالرو و عمومی بزن آباد، محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 155 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و شلغم و شغل اهالی زراعت و مالداری و صنایع دستی ایشان قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَوْ وِ)
یاره بردست. (آنندراج). پوشندۀ دست برنجن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خیره چشم، مانده، دریغخورنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پشیمان: و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً. (قرآن 29/17)
لغت نامه دهخدا
سنگی که در حمام به پای مالند، وبهترین آن سبک کثیرالتجویف آن است، (حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از ’ی س ر’، دابه حسن التیسور، ستوری نیکوبردارندۀ قوائم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شود
لغت نامه دهخدا
نام شهری است غیرمعلوم، (برهان) (از جهانگیری) (از آنندراج)، شاید مصحف میسور (هندوستان) باشد، (از حاشیۀ برهان چ معین) :
بجایی که بیسور بد نام آن
فرودآمدند آن دو خیل گران،
حکیم زجاجی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + سور، بی باره، بی حصار: شهر بیسور، شهری که در اطراف آن دیوار نباشد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شکسته. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج). شکسته شده. (ناظم الاطباء) :
بار جودش نشست بر دینار
زان رخش زرد و پشت مکسور است.
مسعودسعد.
- مکسورالقلب، دل شکسته. شکسته دل: طایر اقبال تو مکسورالقلب مقصوص الجناح ازاوج مطامح همت در نشیب نایافت مراد گردید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 180).
- مکسور شدن، شکسته شدن. شکست یافتن:
چو گردد رایت رای تو مرفوع
شودخیل عدو مکسور و مجرور.
ابوالفرج رونی.
اگر... روزگار غدرپیشه غش عیار خویش بنماید و مقهور و مکسور شویم آخر... باری نام نیک بیابیم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 187).
، کسر داده شده یعنی حرکت زیر داده شده. (غیاث). کسر داده شده. ج، مکاسیر. (ناظم الاطباء). حرکت کسره داده. صاحب کسره. کسره دار. حرفی که کسره دارد. با کسره. با زیر. زیردار. مقابل مفتوح و مضموم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ز ضم نهادند اعرابش ازچه شد مکسور
به جزم کردند او را چرا بود مدغم.
مسعودسعد.
، صوت مکسور، آواز نرم ضعیف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مزری، بیست و چهارمین ایالت از ایالات متحدۀ امریکا، واقع در مرکز ایالات متحده با 179791 کیلومتر مربع مساحت و 4319000 تن جمعیت، و آن محدود است از شمال به سرزمین پریری و از شمال غربی به رود میسوری واز مشرق به می سی سی پی و از جنوب به کوههای اوزارک
رودی به طول 4370 هزار گز در ایالات متحدۀ امریکا که طویل ترین رود آن کشور و یکی از ریزابه های بزرگ می سی سی پی است که در 27هزارگزی سنت لوئیز بدان می پیوندد
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
مؤنث میسور. هر چیز سهل و آسان و دستیاب و دسترس
لغت نامه دهخدا
تصویری از میسون
تصویر میسون
جوان زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسوره
تصویر میسوره
مونث میسور، جمع میسورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیسور
تصویر فیسور
فرانسوی درزه زبانزد زمین شناسی، تراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسور
تصویر ماسور
گرفتار و محبوس، اسیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسور
تصویر محسور
دریغ خورنده، خیره چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معسور
تصویر معسور
دشوار، سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکسور
تصویر مکسور
شکسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکسور
تصویر مکسور
((مَ))
شکسته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معسور
تصویر معسور
((مَ))
دشوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محسور
تصویر محسور
((مَ))
دریغ خورنده، خیره چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماسور
تصویر ماسور
گرفتار، محبوس، کسی که به احتباس بول مبتلی است
فرهنگ فارسی معین