معنی معسور
معسور
((مَ))
دشوار
تصویر معسور
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با معسور
معسور
معسور
دشوار، سخت
فرهنگ لغت هوشیار
معسور
معسور
دچار سختی
فرهنگ فارسی عمید
معمور
معمور
تعمیر شده، آباد شده، آبادان
فرهنگ فارسی عمید
میسور
میسور
میسر، امکان پذیر، ممکن، شدنی
فرهنگ فارسی عمید
مکسور
مکسور
کلمه ای که دارای حرکت کسره باشد، کسره داده شده، شکسته شده
فرهنگ فارسی عمید
ماسور
ماسور
گرفتار و محبوس، اسیر
فرهنگ لغت هوشیار
محسور
محسور
دریغ خورنده، خیره چشم
فرهنگ لغت هوشیار
مسعور
مسعور
شکمباره، دیوانه، گرما زده، تشنه، هار: سگ
فرهنگ لغت هوشیار
معمور
معمور
آباد و آبادان و مسکون و دارای جمعیت از مردمان
فرهنگ لغت هوشیار