قسمی از برد. (یادداشت مؤلف). گویا نوعی پارچه بوده است که در میسان از بلاد مصر می بافته اند: از وی (از روم جامۀ دیبا و سندس و میسانی و طنفسه و جوراب وشلوار بندهای با قیمت بسیار خیزد. (حدود العالم)
قسمی از بُرد. (یادداشت مؤلف). گویا نوعی پارچه بوده است که در میسان از بلاد مصر می بافته اند: از وی (از روم جامۀ دیبا و سندس و میسانی و طنفسه و جوراب وشلوار بندهای با قیمت بسیار خیزد. (حدود العالم)
منسوب به وسط، منسوب به میان، آن که یا آنچه نسبت به میان دارد، هرچیزکه در وسط و میان واقع شود، وسطی، قسمت وسطای غلاف تخم نباتات، (ناظم الاطباء)، واسطهالعقد، (از یادداشت مؤلف) : در صدر خردمندان بی فضل نه خوب است چون رشتۀ لؤلؤ که بود سنگ میانیش، ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 296)
منسوب به وسط، منسوب به میان، آن که یا آنچه نسبت به میان دارد، هرچیزکه در وسط و میان واقع شود، وسطی، قسمت وسطای غلاف تخم نباتات، (ناظم الاطباء)، واسطهالعقد، (از یادداشت مؤلف) : در صدر خردمندان بی فضل نه خوب است چون رشتۀ لؤلؤ که بود سنگ میانیش، ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 296)
ستاره ای است از جوزا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نام ستاره ای از جوزامیان معره و مجره و آن یکی از دو ستارۀ هقعه باشد. (از تاج العروس، مادۀ م ی س به نقل از ابن اعرابی). یکی از دو ستارۀ هقعه که منزل ششم از منازل قمر باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
ستاره ای است از جوزا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نام ستاره ای از جوزامیان معره و مجره و آن یکی از دو ستارۀ هقعه باشد. (از تاج العروس، مادۀ م ی س به نقل از ابن اعرابی). یکی از دو ستارۀ هقعه که منزل ششم از منازل قمر باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
منسوب به نیسان است. - ابر نیسانی، باران نیسانی. ابر و بارانی که در ماه نیسان پدیدآید و ببارد. باران بهاری که دشت و باغ را طراوت و سرسبزی دهد. رجوع به نیسان شود: ز اشک ابرنیسانی به دیبا شاخ شد معلم ز بوی باد آذاری به عنبر شاخ شد معجون. رودکی. ابری آمد چو ابر نیسانی کرد بر سبزه ها درافشانی. نظامی. سبزپوشی چو فصل نیسانی سرخ روئی چو صبح نورانی. نظامی. جز یک ابر تو کابر نیسانی است آن دگر ابرها زمستانی است. نظامی
منسوب به نیسان است. - ابر نیسانی، باران نیسانی. ابر و بارانی که در ماه نیسان پدیدآید و ببارد. باران بهاری که دشت و باغ را طراوت و سرسبزی دهد. رجوع به نیسان شود: ز اشک ابرنیسانی به دیبا شاخ شد معلم ز بوی باد آذاری به عنبر شاخ شد معجون. رودکی. ابری آمد چو ابر نیسانی کرد بر سبزه ها درافشانی. نظامی. سبزپوشی چو فصل نیسانی سرخ روئی چو صبح نورانی. نظامی. جز یک ابر تو کابر نیسانی است آن دگر ابرها زمستانی است. نظامی
خواب آلوده و بسیارخواب، (منتهی الارب) (آنندراج)، خواب آلوده و خوابناک، مذکر و مؤنث در وی یکسان است، زنی که از وقار واستواری گویا در حالت چرت می باشد، (ناظم الاطباء)
خواب آلوده و بسیارخواب، (منتهی الارب) (آنندراج)، خواب آلوده و خوابناک، مذکر و مؤنث در وی یکسان است، زنی که از وقار واستواری گویا در حالت چرت می باشد، (ناظم الاطباء)
منسوب است به میدان و آن محله ای است به نیشابور. (یادداشت مؤلف). منسوب است به میدان زیاد نیشابور. (از انساب سمعانی) ، منسوب است به میدان که محله ای است در اصفهان. (از انساب سمعانی)
منسوب است به میدان و آن محله ای است به نیشابور. (یادداشت مؤلف). منسوب است به میدان زیاد نیشابور. (از انساب سمعانی) ، منسوب است به میدان که محله ای است در اصفهان. (از انساب سمعانی)
منسوب به نیسان. یا ابر نیسانی. ابری که در ماه نیسان پدید آید: ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی چه حیلت کرد کز بپرده مدام آورد مستان را (دیوان کبیر 45: 1)
منسوب به نیسان. یا ابر نیسانی. ابری که در ماه نیسان پدید آید: ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی چه حیلت کرد کز بپرده مدام آورد مستان را (دیوان کبیر 45: 1)