ستاره ای است از جوزا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نام ستاره ای از جوزامیان معره و مجره و آن یکی از دو ستارۀ هقعه باشد. (از تاج العروس، مادۀ م ی س به نقل از ابن اعرابی). یکی از دو ستارۀ هقعه که منزل ششم از منازل قمر باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
ستاره ای است از جوزا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نام ستاره ای از جوزامیان معره و مجره و آن یکی از دو ستارۀ هقعه باشد. (از تاج العروس، مادۀ م ی س به نقل از ابن اعرابی). یکی از دو ستارۀ هقعه که منزل ششم از منازل قمر باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
خواب آلوده و بسیارخواب، (منتهی الارب) (آنندراج)، خواب آلوده و خوابناک، مذکر و مؤنث در وی یکسان است، زنی که از وقار واستواری گویا در حالت چرت می باشد، (ناظم الاطباء)
خواب آلوده و بسیارخواب، (منتهی الارب) (آنندراج)، خواب آلوده و خوابناک، مذکر و مؤنث در وی یکسان است، زنی که از وقار واستواری گویا در حالت چرت می باشد، (ناظم الاطباء)
محوطه ای معمولاً دایره ای شکل که چندین خیابان را به هم ارتباط می دهد مثلاً میدان مادر، زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش مثلاً میدان اسب دوانی، کنایه از جنگ، نبرد، زمین جنگ و مبارزه مثلاً میدان جنگ، مکان فروش کالایی معیّن مثلاً میدان تره بار، مکان قابل رؤیت مثلاً میدان دید، محل و عرصۀ انجام یک کار مثلاً میدان فعالیت، میدان عمل، میدان دادن: کنایه از به کسی مجال و فرصت دادن که هر کار می خواهد بکند
محوطه ای معمولاً دایره ای شکل که چندین خیابان را به هم ارتباط می دهد مثلاً میدان مادر، زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش مثلاً میدان اسب دوانی، کنایه از جنگ، نبرد، زمین جنگ و مبارزه مثلاً میدان جنگ، مکان فروش کالایی معیّن مثلاً میدان تره بار، مکان قابل رؤیت مثلاً میدان دید، محل و عرصۀ انجام یک کار مثلاً میدان فعالیت، میدان عمل، میدان دادن: کنایه از به کسی مجال و فرصت دادن که هر کار می خواهد بکند
مقیاس، معیار، جمع موازین، اندازه، مقدار، سالم، سرحال، در علم نجوم هفتمین صورت فلکی منطقه البروج که درنیمکرۀ جنوبی قرار دارد، هفتمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با مهر، ترازو، در موسیقی هر یک از جملات مساوی زمانی که در یک قطعۀ موسیقی پیاپی تکرار می شود و خطی عمود بر حامل آن ها را از یکدیگر جدا می کند
مقیاس، معیار، جمعِ موازین، اندازه، مقدار، سالم، سرحال، در علم نجوم هفتمین صورت فلکی منطقه البروج که درنیمکرۀ جنوبی قرار دارد، هفتمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با مِهر، ترازو، در موسیقی هر یک از جملات مساوی زمانی که در یک قطعۀ موسیقی پیاپی تکرار می شود و خطی عمود بر حامل آن ها را از یکدیگر جدا می کند
قسمی از برد. (یادداشت مؤلف). گویا نوعی پارچه بوده است که در میسان از بلاد مصر می بافته اند: از وی (از روم جامۀ دیبا و سندس و میسانی و طنفسه و جوراب وشلوار بندهای با قیمت بسیار خیزد. (حدود العالم)
قسمی از بُرد. (یادداشت مؤلف). گویا نوعی پارچه بوده است که در میسان از بلاد مصر می بافته اند: از وی (از روم جامۀ دیبا و سندس و میسانی و طنفسه و جوراب وشلوار بندهای با قیمت بسیار خیزد. (حدود العالم)