جدول جو
جدول جو

معنی میرزائی - جستجوی لغت در جدول جو

میرزائی
عمل میرزا، نویسندگی
لغت نامه دهخدا
میرزائی
دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، واقع در 18هزارگزی خاور الشتر با 120 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میرزاد
تصویر میرزاد
میرزاده، امیرزاده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
تیره ای از طایفۀ محمود صالح ایل چهارلنگ بختیاری. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 75)
لغت نامه دهخدا
منسوب به مینا، لاجوردی، (ناظم الاطباء)، مینایی، آنچه به رنگ مینا باشد، مینارنگ، کبودرنگ:
فروغ از تست انجم را بر این ایوان مینوگون
شعاع از تست مر مه را بر این گردون مینائی،
سنائی (دیوان چ مصفا ص 311)،
شحنۀ شرع است منشور بقاش
سوی آن نه شهر مینائی فرست
شب در آن شهر است غوغا ز اختران
مهر شحنه سوی غوغائی فرست،
خاقانی،
زین دایرۀ مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل درساغر مینائی،
حافظ،
رجوع به مینا و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
حافظه و ادراک، (آنندراج)، رجوع به ویرا و ویر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
منسوب به گروه مرجیه. (ناظم الاطباء). رجوع به مرجیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آن که همیشه در مجرائی صاحب خود میرسیده باشد. (بهار عجم) (از آنندراج) :
شه سپاه تغافل پی صف آرایی است
نقیب ناله صدایی که اشک مجرائی است.
ملافقیراﷲ آفرین (از آنندراج).
و رجوع به مجرا شود، زر تنخواه و مانند آن که در آن تحقیق و بازپرس را مدخلی نباشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مأخوذ از تازی، کسی که به وظیفه و تکلیف خود عمل می کند مانند نوکر و وزیر و جز آن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
عمل گیرا، رجوع به گیرایی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
بیننده خود را در آئینه. (آنندراج). آن که در جلو آئینه می ایستد تا خود را ببییند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دوچار شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اندیشه کننده در کاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، غورۀ خرمای سرخ و زرد شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان هیدوج بخش سوران شهرستان سراوان واقع در 25 هزارگزی جنوب خاوری سوران و 20 هزارگزی خاوری راه مالرو ایرافشان به سوران، دارای 25 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
حاصل پیراستن، چون سرو پیرائی و جز آن، رجوع به پیرایی شود
لغت نامه دهخدا
سست رایی، بیعقلی و بیهوشی، فیلولت، (نصاب الصبیان)، رجوع به بیرایی شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
مخفف میرزاده، امیرزاده، (از یادداشت مؤلف) :
این، چو روز بار لشکر پیش میر میرزاد
وان چوروز عرض پیلان پیش شاه شهریار،
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 28)،
با دهش دست و دین و داد همی باش
میر همی باش و میرزاد همی باش،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 20هزارگزی باختری اسکو با 143 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام یکی از دهستان های بخش پاپی شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال بخش واقع و محدود است از شمال به دهستان سرکانه، از جنوب به دهستان کشور، از خاور به رود خانه هزار و از باختر به دهستان کشور. کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی. آب آن از رود خانه سیمرود و چشمه سارهای مختلف. مرتفعترین قلۀ جبال دهستان کوه کلاست. از 7 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 500 تن و قرای مهم آن نای انگیز، خانگاه و صیدنر است و ساکنین از طوایف پاپی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
صفت و حالت و پیشۀ میرزا، نویسندگی ومنشی گری، سلوک و رفتار مانند میرزا، گستاخی و غرور و تکبر، (ناظم الاطباء)،
- میرزایی کشیدن، نازبرداری کردن، (غیاث)،
،
منسوب به میرزا، آنچه یا آن که به میرزا نسبت دارد، قبای دراز با آستین های فروهشته و گشاد، جبه و بالاپوش دراز آستین بلند، (ناظم الاطباء)، قسمی خربزه، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یکی از سه دهستان بخش ترکمان است که در خاور همین بخش و شمال شهرستان میانه واقع است و عموماً در کوهستان و دامنۀ جنوبی کوه بزکش قرار دارد، ناحیه ای است سردسیر و ییلاقی و دارای مراتع سبز و خرم و 34 آبادی و 17240 تن سکنه است و قراء مهم آن ایشلیق و بالسین و النجارق و گاوینه رود و کزرج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
منسوب به فیرزان که نام اجدادی است. (سمعانی). ظاهراً مخفف فیروزانی است
لغت نامه دهخدا
صفت و حالت دیرپا، دوام
لغت نامه دهخدا
(شِ گُ تَ / تِ)
مخفف امیرزاده. رجوع به میر و میرزاد و میرزا شود
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ)
دهی است از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. در 22هزارگزی باختر دشتیاری، کنار راه دج به قصرقند. جلگه. گرمسیر. مالاریائی. دارای 150 تن سکنه. آب آن از باران. محصول آنجا غلات، ذرت، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ سردار زائی هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
شعبه ای از طایفۀ عالی انور هفت لنگ. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل، واقع در 7هزارگزی شوسۀ اردبیل به آستارا با 555 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن زین العابدین همدانی. از تحصیل کردگان در فرانسه و طبیب حضور ناصرالدین شاه و حکیمباشی نایب السلطنه و معلم کل طب و تشریح مدرسه دارالفنون و رئیس کل اطبا و جراحان و داروسازان ایران و مدیر مجلس حفظ صحت نظامی و مردی فاضل و آشنابه علوم عربیه و ادب و ریاضی و فنون علمی و زبان فرانسه بوده است و آثاری گرانبها از تألیف و ترجمه دارد که از آن جمله است: کتاب جواهرالتشریح که از فرانسه ترجمه و با بهترین صورت مصور کرده و در 1306 ه. ق. در طهران به چاپ سنگی رسیده است. و نیز رجوع به مقدمۀ جواهرالتشریح معروف به تشریح میرزاعلی شود
لغت نامه دهخدا
عمل و شغل میراب، حقی که به جهت تقسیم آب بمیرابها دهند، دایره میاه
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده رخنی مانداکی رخنیک منسوب به میراث، ارث برنده وارث مرد میراثی چه داند قدر مال ک رستمی جان کند مجان یافت زال. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میرواری
تصویر میرواری
باج و خراجی که از راه گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
میرزاده: آمدی روزی بمکتب میرداد کودکی را دید پیش میرزاد. (منطق الطیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرائی
تصویر بیرائی
بیعقلی، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میرزاده
تصویر میرزاده
((دِ))
امیرزاده، شاهزاده، سید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میرزایی
تصویر میرزایی
نویسندگی، منشی گری، امیرزادگی
فرهنگ فارسی معین
نویسندگی، کاتبی، منشی گری
فرهنگ گویش مازندرانی