جدول جو
جدول جو

معنی میبد - جستجوی لغت در جدول جو

میبد
(مِ بُ)
قصبۀ مرکزی دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد است، واقع در کنار راه میبد به اردکان با 3798 تن جمعیت است. آب آن از قنات تأمین می شود و راه آن اتومبیلرو است. ادارات دولتی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10). یزد و اعمال آن چون میبد و نائین و کثه و فهرج و غیر آن جمله از پارس است. (فارسنامۀ ابن بلخی چ اروپا ص 122)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهبد
تصویر مهبد
(پسرانه)
مهبود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موبد
تصویر موبد
در آیین زردشتی رئیس مغان، حکیم و پیشوای روحانی زردشتی، کنایه از دانشمند، کنایه از مشاور، کنایه از روایت کننده
موبد موبدان: در آیین زردشتی رئیس کل موبدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موبد
تصویر موبد
دایمی، ابدی، همیشگی، جاودانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبد
تصویر معبد
محل عبادت، عبادتگاه، پرستشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میزد
تصویر میزد
در آیین زردشتی خوردنی ای که در مراسم مذهبی مصرف می شود، فدیۀ خوردنی، مجلس شراب و بزم و مهمانی، برای مثال اندر میزد با خرد و دانش / اندر نبرد با هنر و بازو (فرخی - ۴۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
(مِ بُ)
منسوب به میبد. از مردم میبد
لغت نامه دهخدا
(مِ بُ)
ابوالفضل. صاحب تفسیر کشف الاسرار و عدهالابرار که در 520 هجری قمری تألیف شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از مابد
تصویر مابد
جا و مکان، خانه و مسکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزبد
تصویر مزبد
کف کرده دریای کف کرده
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه های مختلفی از درخت بید اطلاق میشود که دارای شکوفه های معطرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معبد
تصویر معبد
پرستشگاه، جای عبادت، نماز خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موبد
تصویر موبد
رئیس دینی زرتشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
(زردشتی) نذر و تقدیمی غیر مایع و فدیه چیزی خوردنی در مقابل نذر مایع و آشامیدنی (زور)، مجلس بزم و عشرت، ای به میزد اندرون هزار فریدون ای به نبرد اندرون هزار تهمتن، (فرخی)، مجلس عیش و طرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مؤبد
تصویر مؤبد
((مَءَ بَّ))
همیشه و جاوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موبد
تصویر موبد
((بَ یا بِ))
روحانی دین زرتشتی، جمع موبدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میزد
تصویر میزد
((مَ زَ))
مجلس شراب و بزم، چیز خوردنی که در جشن های مذهبی سر سفره گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معبد
تصویر معبد
((مَ بَ))
جای عبادت، پرستش گاه، جمع معابد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معبد
تصویر معبد
((مُ عَ بَّ))
گرامی داشته، مکرم، راه کوفته و هموار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معبد
تصویر معبد
زیگورات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبید
تصویر مبید
Exterminator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مبید
تصویر مبید
exterminateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مبید
تصویر مبید
해충 제거자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مبید
تصویر مبید
haşere ilaçlayıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مبید
تصویر مبید
pembasmi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مبید
تصویر مبید
नष्ट करनेवाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مبید
تصویر مبید
sterminatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مبید
تصویر مبید
винищувач
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مبید
تصویر مبید
exterminador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مبید
تصویر مبید
vernietiger
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مبید
تصویر مبید
истребитель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مبید
تصویر مبید
eksterminator
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مبید
تصویر مبید
Vernichter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مبید
تصویر مبید
exterminador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مبید
تصویر مبید
משמיד
دیکشنری فارسی به عبری