حدیث مکتم، سخن نیک پوشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سر مکتم، رازی که در کتمان آن مبالغه شود. (ازاقرب الموارد). نیک پوشیده. (آنندراج) : همچو جان و چون پری پنهانست او در مکتم پردۀ ایوانست او. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 408)
حدیث مکتم، سخن نیک پوشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سر مکتم، رازی که در کتمان آن مبالغه شود. (ازاقرب الموارد). نیک پوشیده. (آنندراج) : همچو جان و چون پری پنهانست او در مکتم پردۀ ایوانست او. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 408)
کمینگاه. (دهار). جای پنهان شدن و کمینگاه. (غیاث) (آنندراج). کمینگاه و جای کمین. ج، مکامن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : سر از البرز برزد قرص خورشید چو خون آلوده دزدی سر ز مکمن. منوچهری. چون کمان گیرد اجل با تیر او در معرکه است چون کمین سازد ظفر با تیغ او در مکمن است. امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 103). چو شاه زنگ برآورد لشکر از مکمن فروگشاد سراپرده پادشاه ختن. انوری. هر جا که مقام می ساختند سبوهای پر مار و کژدم در فلاخن منجنیق بدیشان می انداخت و از مأمن ایشان مکمن می ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56). در مکمن و مسکن مشرق و مغرب هیچ صنفی از اصناف جانوران آمن السرب و صافی الشرب نیست. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 58). از این صوب ناصوابی و خطۀ بی خطری، مکمن ظلم و مسکن نفاق... اعنی شروان شر البقاع... (منشآت خاقانی ایضاً ص 192). لشکر سرما از مکمن بلغار تاختن آورد. (لباب الالباب چ نفیسی ص 36) ، مقر. قرارگاه. مستقر: معدن علمی چنانکه مکمن فضلی مایۀ حلمی چنانکه اصل وقاری. فرخی. دیوان تو باد ملک را مکمن درگاه تو باد عدل را مأوا. مسعودسعد. بازانکه قانعم چو سلیمان ز مهر و ماه نان ریزه ها چو مور به مکمن درآورم. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 242)
کمینگاه. (دهار). جای پنهان شدن و کمینگاه. (غیاث) (آنندراج). کمینگاه و جای کمین. ج، مکامن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : سر از البرز برزد قرص خورشید چو خون آلوده دزدی سر ز مکمن. منوچهری. چون کمان گیرد اجل با تیر او در معرکه است چون کمین سازد ظفر با تیغ او در مکمن است. امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 103). چو شاه زنگ برآورد لشکر از مکمن فروگشاد سراپرده پادشاه ختن. انوری. هر جا که مقام می ساختند سبوهای پر مار و کژدم در فلاخن منجنیق بدیشان می انداخت و از مأمن ایشان مکمن می ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56). در مکمن و مسکن مشرق و مغرب هیچ صنفی از اصناف جانوران آمن السرب و صافی الشرب نیست. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 58). از این صوب ناصوابی و خطۀ بی خطری، مکمن ظلم و مسکن نفاق... اعنی شروان شر البقاع... (منشآت خاقانی ایضاً ص 192). لشکر سرما از مکمن بلغار تاختن آورد. (لباب الالباب چ نفیسی ص 36) ، مقر. قرارگاه. مستقر: معدن علمی چنانکه مکمن فضلی مایۀ حلمی چنانکه اصل وقاری. فرخی. دیوان تو باد ملک را مکمن درگاه تو باد عدل را مأوا. مسعودسعد. بازانکه قانعم چو سلیمان ز مهر و ماه نان ریزه ها چو مور به مکمن درآورم. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 242)
جمع واژۀ مکمن که به معنی جای پوشیده شدن است. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مکمن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : آنچه در طی مکامن غیب پنهان است... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 267). بر مکامن مکر او متجاسرگونه می گذرم. (مرزبان نامه، ایضاً ص 143). لشکر ما... بر مدارج و مکامن راهها وقوف ندارند. (مرزبان نامه، ایضاً ص 182). حرامیان جهت آن حرام ریزه در مکامن عقاب چون عقاب گرسنه دهان گشاده. (نفثه المصدور چ یزدگردی ص 11). در مکامن خلوات حدیث استیلا واستعلای او درمی دادند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مکمن شود
جَمعِ واژۀ مکمن که به معنی جای پوشیده شدن است. (غیاث) (آنندراج). جَمعِ واژۀ مَکمَن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : آنچه در طی مکامن غیب پنهان است... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 267). بر مکامن مکر او متجاسرگونه می گذرم. (مرزبان نامه، ایضاً ص 143). لشکر ما... بر مدارج و مکامن راهها وقوف ندارند. (مرزبان نامه، ایضاً ص 182). حرامیان جهت آن حرام ریزه در مکامن عقاب چون عقاب گرسنه دهان گشاده. (نفثه المصدور چ یزدگردی ص 11). در مکامن خلوات حدیث استیلا واستعلای او درمی دادند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مکمن شود
واور ویستاخ استوان زنهار دار آنکه مورد اطمینان باشد امین: مشورت با عقل کردم گفت: حافظ، می بنوش، ساقیاخ می ده بقول مستشار موتمن. (حافظ. 269)، جمع موتمنین. موثق، امین، معتمد
واور ویستاخ استوان زنهار دار آنکه مورد اطمینان باشد امین: مشورت با عقل کردم گفت: حافظ، می بنوش، ساقیاخ می ده بقول مستشار موتمن. (حافظ. 269)، جمع موتمنین. موثق، امین، معتمد