معنی مؤتمن

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ فارسی عمید

موتمن: واور ویستاخ استوان زنهار دار آنکه مورد اطمینان باشد امین: مشورت با عقل کردم گفت: حافظ، می بنوش، ساقیاخ می ده بقول مستشار موتمن. (حافظ. 269)، جمع موتمنین. موثق، امین، معتمد

فرهنگ لغت هوشیار

فرهنگ فارسی معین

مکتمن: الحزن المکتمن، اندوه پنهان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، حزین. (اقرب الموارد) ، پوشیده گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به اکتمان شود

لغت نامه دهخدا

موتمن: امین، درستکار، مورد اطمینان، مورد وثوق، مطمئن، معتمد، موثق
متضاد: غیرامین، ناموثق

فرهنگ واژه مترادف متضاد

فرهنگ فارسی معین

دیکشنری اردو به فارسی

واژه‌های مرتبط با مؤتمن