کسی که لازم گیرد خانه را و جدا نشود از آن. (آنندراج) (از متن اللغه). مقیم در خانه. (ناظم الاطباء). رجوع به تدبیح شود، سر پست فرودآورنده در رکوع و جز آن. آنکه سر فرودمی آورد. (ناظم الاطباء). رجوع به تدبیح شود، گسترنده پشت را. (آنندراج). که سر به حدی فرودآرد که پشتش چون کوهان شتر بالاتر از سرش قرار گیرد. (از متن اللغه). رجوع به تدبیح شود
کسی که لازم گیرد خانه را و جدا نشود از آن. (آنندراج) (از متن اللغه). مقیم در خانه. (ناظم الاطباء). رجوع به تدبیح شود، سر پست فرودآورنده در رکوع و جز آن. آنکه سر فرودمی آورد. (ناظم الاطباء). رجوع به تدبیح شود، گسترنده پشت را. (آنندراج). که سر به حدی فرودآرد که پشتش چون کوهان شتر بالاتر از سرش قرار گیرد. (از متن اللغه). رجوع به تدبیح شود
کشنده. ذبح کننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تذبیح. رجوع به تذبیح شود، کسی که پشت راگسترد و سر را پست کند. (آنندراج). آنکه در رکوع سرش را بدان حد فرودآورد که از پشتش فروتر قرار گیرد. یا آن مدبح (با دال مهمله) است. (از متن اللغه)
کشنده. ذبح کننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تذبیح. رجوع به تذبیح شود، کسی که پشت راگسترد و سر را پست کند. (آنندراج). آنکه در رکوع سرش را بدان حد فرودآورد که از پشتش فروتر قرار گیرد. یا آن مدبح (با دال مهمله) است. (از متن اللغه)
جای قربانی کردن. (منتهی الارب). مکان ذبح. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). قربانگاه. آنجا که گوسپند و جز آن ذبح کنند، آنچه زیر حنک باشد از حلق. (از متن اللغه). آنجای از حلقوم گوسفند و جز آن که هنگام ذبح ببرند. آنجای گلوی حیوان حلال گوشت که حیوان را از آنجا ذبح کنند، شکاف در زمین مقدار بالشت و مانند آن. (منتهی الارب). شکافی در زمین به اندازۀ شبر و مانند آن. گویند: غادر السیل فی الارض اخادید و مذابح. (از اقرب الموارد). ج، مذابح، محراب. (منتهی الارب). مذبح در کنیسه به منزلۀ محراب است در مساجد. (ازمتن اللغه) : ناگاه پدید آمد فرشتۀ خدا ایستاده بر دست راست مذبح بخور برابر زکریا. (ترجمه دیاتسارون ص 8) ، کتب خانه نصاری. (منتهی الارب). موضع کتاب مقدس. (از متن اللغه). و المذابح بیوت کتب النصاری الواحد کمسکن، و منه قول کعب فی المرتد ادخلوه المذبح وضعوا التوراه و حلفوه باللّه، حکاه الهروی فی الغریبین. (لسان العرب). و این غلط است و مراد از کلمه وضع توراه این اشتباه ناشی شده است. (یادداشت مؤلف) ، کوشک. (منتهی الارب). گمان میکنم مقاصیر را که جمع مقصوره است جمع جمع قصر تصور کرده است و غلط کرده است. (یادداشت مؤلف)
جای قربانی کردن. (منتهی الارب). مکان ذبح. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). قربانگاه. آنجا که گوسپند و جز آن ذبح کنند، آنچه زیر حنک باشد از حلق. (از متن اللغه). آنجای از حلقوم گوسفند و جز آن که هنگام ذبح ببرند. آنجای گلوی حیوان حلال گوشت که حیوان را از آنجا ذبح کنند، شکاف در زمین مقدار بالشت و مانند آن. (منتهی الارب). شکافی در زمین به اندازۀ شبر و مانند آن. گویند: غادر السیل فی الارض اخادید و مذابح. (از اقرب الموارد). ج، مذابح، محراب. (منتهی الارب). مذبح در کنیسه به منزلۀ محراب است در مساجد. (ازمتن اللغه) : ناگاه پدید آمد فرشتۀ خدا ایستاده بر دست راست مذبح بخور برابر زکریا. (ترجمه دیاتسارون ص 8) ، کتب خانه نصاری. (منتهی الارب). موضع کتاب مقدس. (از متن اللغه). و المذابح بیوت کتب النصاری الواحد کمسکن، و منه قول کعب فی المرتد ادخلوه المذبح وضعوا التوراه و حلفوه باللّه، حکاه الهروی فی الغریبین. (لسان العرب). و این غلط است و مراد از کلمه وضع توراه این اشتباه ناشی شده است. (یادداشت مؤلف) ، کوشک. (منتهی الارب). گمان میکنم مقاصیر را که جمع مقصوره است جمع جمع قصر تصور کرده است و غلط کرده است. (یادداشت مؤلف)
نعت فاعلی از مصدر تسبیح. رجوع به تسبیح شود. سبحان اﷲگوینده. (آنندراج) (اقرب الموارد). تسبیح گوی. تسبیح کننده، مصلی و نمازگزارنده. (اقرب الموارد) ، به پاکی یاد کننده و صفت کننده خدای را. (آنندراج) (اقرب الموارد) : ماه و خورشید و کوکبان فلک آتش و آب و خاک و باد صبا همه جمله مسبحان تواند ما ندانیم و نشنویم آوا. (منسوب به عنصری). بره و مرغ را بدان ره کش که به انسان رسند در مقدار جز بدین ظلم باشد ار بکشد بی نمازی مسبحی را زار. سنائی. حکمت کشتن چه بود آخر بگو تا مسبح گردم آن را موبمو. مولوی (مثنوی). - مسبحان ملاء أعلی، تسبیح کنندگان گروه برتر، واین کنایت است از فرشتگان. (غیاث) (آنندراج)
نعت فاعلی از مصدر تسبیح. رجوع به تسبیح شود. سبحان اﷲگوینده. (آنندراج) (اقرب الموارد). تسبیح گوی. تسبیح کننده، مصلی و نمازگزارنده. (اقرب الموارد) ، به پاکی یاد کننده و صفت کننده خدای را. (آنندراج) (اقرب الموارد) : ماه و خورشید و کوکبان فلک آتش و آب و خاک و باد صبا همه جمله مسبحان تواند ما ندانیم و نشنویم آوا. (منسوب به عنصری). بره و مرغ را بدان ره کش که به انسان رسند در مقدار جز بدین ظلم باشد ار بکشد بی نمازی مسبحی را زار. سنائی. حکمت کشتن چه بود آخر بگو تا مسبح گردم آن را موبمو. مولوی (مثنوی). - مسبحان ملاء أعلی، تسبیح کنندگان گروه برتر، واین کنایت است از فرشتگان. (غیاث) (آنندراج)
سودمند. نفعبخش. (غیاث اللغات) (آنندراج). نعت فاعلی است از ارباح: ندامت سود نداشت و پشیمانی مربح نبود. (سندبادنامه ص 86). و آنگه ندامت و تأسف مربح و منجح نباشد. (سندبادنامه ص 79). ندامت و تلهف بر فوت ایام تحصیل مربح نیست. (جهانگشای جوینی). رجوع به ارباح و نیز رجوع به ربح شود.
سودمند. نفعبخش. (غیاث اللغات) (آنندراج). نعت فاعلی است از ارباح: ندامت سود نداشت و پشیمانی مربح نبود. (سندبادنامه ص 86). و آنگه ندامت و تأسف مربح و منجح نباشد. (سندبادنامه ص 79). ندامت و تلهف بر فوت ایام تحصیل مربح نیست. (جهانگشای جوینی). رجوع به ارباح و نیز رجوع به ربح شود.
در تازی نیامده ترجهاری طرجهالی یا غضروف مکبی. یکی از غضروفهای فرد حنجره که نازک و بیضی شکل است و در قسمت قدامی فوقانی حنجره و در قسمت عقب غضروف در قی قرار دارد و انتهای باریک آن در پایین است. این غضروف دارای دو سطح قدامی و خلفی و دو انتهای فوقانی و تحتانی میباشد
در تازی نیامده ترجهاری طرجهالی یا غضروف مکبی. یکی از غضروفهای فرد حنجره که نازک و بیضی شکل است و در قسمت قدامی فوقانی حنجره و در قسمت عقب غضروف در قی قرار دارد و انتهای باریک آن در پایین است. این غضروف دارای دو سطح قدامی و خلفی و دو انتهای فوقانی و تحتانی میباشد