جدول جو
جدول جو

معنی مکاکیک - جستجوی لغت در جدول جو

مکاکیک(مَ)
جمع واژۀ مکّوک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکوک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکابیز
تصویر مکابیز
(پسرانه)
مگابیز، نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکاکین
تصویر شکاکین
شکاک، کسانی که در عقاید مذهبی شک می آورند، در فلسفه جمعی از حکما که معتقد بودند علم به چیزی که ورای تجربه قرار داشته باشد محال است و در هیچ امری نباید رای و حکم قطعی داد و همۀ امور را باید با شک و شبهه تلقی کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
مسکین ها، فقیرها، بینواها، درویش ها، بی چیز ها، بیچاره ها، درمانده ها، جمع واژۀ مسکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممالیک
تصویر ممالیک
مملوک ها، بنده ها، برده ها، غلام ها، جمع واژۀ مملوک
فرهنگ فارسی عمید
شاخه ای در علم فیزیک که به بررسی نیروهای مختلف و تاثیر آن ها بر اجسام می پردازد، کسی که کارش تعمیر ماشین آلات است، مکانیسین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاتیب
تصویر مکاتیب
مکتوب ها، نوشته شده ها، نامه ها، جمع واژۀ مکتوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دکاکین
تصویر دکاکین
دکّان ها، مغازه ها، جمع واژۀ دکّان
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
شاخه ای از علم فیزیک است که خواص اجسام مادی را در برابر اثر نیرو مطالعه می کند. (فرهنگ اصطلاحات علمی). علم حیل. منجانیقون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). علم حرکات و شناسایی توازن و تعادل بین نیروها و به کار بردن قوانین آنها. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مکّوک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکوک شود، جمع واژۀ مکّاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاء شود
لغت نامه دهخدا
جمع دکان، کرپه ها دوکان ها سکو بلندی، جایی که کاسب اجناس خود را در آن نهد و فروشد. حجره داد و ستد جمع دکاکین، تخته ای که روی آن نشینند نیمکت
فرهنگ لغت هوشیار
علم حرکات و شناسایی توازن و تعادل بین نیروها و بکاربردن قوانین آنها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مملوک، بردگان زر خریدان، جمع مملوک: غلامان بندگان، گروهی از غلامان شاهان که بعدها بسلطنت نواحی مختلف رسیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناکیب
تصویر مناکیب
جمع منکوب، سختی رسیدگان: ویرانی یافتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناکیر
تصویر مناکیر
جمع منکر، زیرکان جمع منکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاکفت
تصویر مکاکفت
رنج سختی آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
جائی که امور مربوط به مکانیک انجام شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتیب
تصویر مکاتیب
جمع مکتوب، نیپیک ها نامه ها جمع مکتوب نامه ها نوشته ها
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان ویسداران جمع ملاک درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسکین، مستمندان جمع مسکین بی نوایان فقیران: دوازده هزار قاب طعام و حلوا کشیده فقراء و مساکین بل کافه مومنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ور گشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکاکیز
تصویر عکاکیز
جمع عکاره، دستوار نیزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
فند شناسی فرانسوی کوشار در زبان فارسی این واژه را به جای مکانیسین به کار می برند علم حرکات و شناسایی توازن و تعادل بین نیروها و بکاربردن قوانین آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاکیت
تصویر شکاکیت
شکاک بودن شک بودن، منکر حصول علم قطعی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
از پارسی شک کنندگان پر گمانان جمع شکاک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) شکاکان شک کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاکیه
تصویر شکاکیه
از پارسی شکداشت پر گمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاکین
تصویر سکاکین
جمع سکین، کارد ها دشنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان ابو جعفر محمد بن خلیل سکاک اند که خود از شاگردان هشام بن الحکم بود در (کتاب التوحید) خود خدا را دارای پیکر دانسته است
فرهنگ لغت هوشیار
((مِ))
شاخه ای از علم فیزیک که موضوع آن بررسی انرژی و نیرو و تأثیر آن ها بر اجسام است، ماشینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دکاکین
تصویر دکاکین
((دَ))
جمع دکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متالیک
تصویر متالیک
((مِ))
دارای جلا و درخششی مانند فلز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
((مَ))
جمع مسکین، بی نوایان، فقیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاکفت
تصویر مکاکفت
((مَ کَ))
رنج، سختی، آزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکانیک
تصویر مکانیک
بسته کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
افزار واره
فرهنگ واژه فارسی سره
میکانیک، مکانیستن، تعمیرکار اتومبیل و ماشین، علم بررسی نیرو و انرژی و حرکت
فرهنگ واژه مترادف متضاد