جدول جو
جدول جو

معنی مکاهله - جستجوی لغت در جدول جو

مکاهله(عَ مَ)
کهل شدن و به زاد برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). پیر شدن. (از ناظم الاطباء). به کهولت رسیدن و کهل شدن. (از اقرب الموارد) ، زن گرفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مباهله
تصویر مباهله
لعن و نفرین کردن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجامله
تصویر مجامله
چرب زبانی و خوشامدگویی، با کسی نیکویی و خوش رفتاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
داخل شدن در امری یا در کار کسی به قصد ایجاد اخلال در آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
نزاع و خصومت کردن، با هم جدال کردن، ستیزه، دشمنی، سورۀ پنجاه و هشتم قرآن کریم دارای بیست و دو آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
با کسی چیزی بدل کردن، چیزی عوض چیز دیگر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاهره
تصویر مجاهره
علنی شدن، آشکار شدن، آشکارا دشمنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاهده
تصویر مجاهده
مجاهدت، تلاش در راه دین، کوشش کردن، در تصوف مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی، جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاوله
تصویر محاوله
دسترسی، به صورت داوطلبانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساهله
تصویر مساهله
مساهلت، سهل انگاری
فرهنگ فارسی عمید
(عَ قَ)
با هم نازیدن و فخر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را فخر کردن و برهمدیگر نازیدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُ هی ی)
سپس گذاشتن وام را. (منتهی الارب) (آنندراج). تأخیر دین و سپس گذاشتن وام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). بازداشتن و حبس کردن. (ناظم الاطباء) ، تأخیر کردن در خریدن خانه همسایه تا چون دیگری خواهد بخرد او شفعه طلب کند، و این مکروه دانسته شده است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَهَْ یَ)
کاتله اﷲ مکاتله، از نیکی دور دارد او را خدای و ملعون گرداند او را خدای. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، خدای او را بکشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاتعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ لَ)
نعجه مکتهله، بز که پشم سرش سیاه سپیدی آمیز باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). بزی که پشم سرش سیاه سپیدی آمیخته باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ ثَ)
با هم یاری دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عطا کردن بی پاداش و میل با هم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطاکردن به یکدیگر با میل و بی پاداش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
با کسی سفاهت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). با کسی جهالت کردن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن کسی را در نادانی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
مساهلت. مساهله. آسانی کردن با کسی. (منتهی الارب). با کسی آسان فراگرفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). نرم کردن و آسان گرفتن با کسی. (اقرب الموارد). سهل انگاری کردن. سهل گرفتن. آسان گرفتن. و رجوع به مساهلت شود.
- مساهله کردن، مدارا کردن. اغماض کردن. تساهل کردن
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ جَ)
با هم دشنام دادن و شر گفتن همدیگر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشاتمه. (تاج المصادر بیهقی) ، سخن گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
با یکدیگر به پیمانه معامله کردن. (المصادر زوزنی). با یکدیگر پیمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). مر یکدیگر را پیمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخن را مثل سخن دیگری گفتن یا کردن کاری مانند کار دیگری یا فزونی کردن در دشنام دادن با هم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مباهله
تصویر مباهله
همدیگر را نفرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهره
تصویر مباهره
خود ستایی
فرهنگ لغت هوشیار
لعنت کردن یکدیگر را نفرین کردن: از جانب حق در زمان حضرت نبی و وصی و زهرا و سبطین علیهم الصلاه و والسلام هر پنج بوعده گاه بعزم مباهله بیرون فرمودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
معاوضه، تاخت زدن پایاپای
فرهنگ لغت هوشیار
ماکوله در فارسی مونث ماکول: خوردنی خوراک خوار تار مونث ماکول جمع ماکولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباهله
تصویر عباهله
فرمانروایان حیره که پس از اسلام نیز برجای ماندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاهاه
تصویر مکاهاه
گاو تازی لاف خودستایی
فرهنگ لغت هوشیار
مجاهله و مجاهلت در فارسی ستیزیدن در نادانی، پا فشاری در نادانی پافشاری کردن در جهل و نادانی، ستیزیدن با کسی در نادانی مقابل مجامله
فرهنگ لغت هوشیار
مساهله و مساهلت در فارسی: بردباری ساده گیری آسانگیری مساهلت: مساهله و اهمال از حد اعتدال گذرانید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالهه
تصویر مبالهه
گولی بی خردی نادانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهله
تصویر مجاهله
((مُ هِ لِ))
پافشاری کردن در جهل و نادانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مباهله
تصویر مباهله
((مُ هَ لِ))
بر یکدیگر لعنت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
داد و ستد، هم گهولی، گهولش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
پادرمیانی
فرهنگ واژه فارسی سره
فریه، لعن، لعنت، نفرین
فرهنگ واژه مترادف متضاد