کهل شدن و به زاد برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). پیر شدن. (از ناظم الاطباء). به کهولت رسیدن و کهل شدن. (از اقرب الموارد) ، زن گرفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کهل شدن و به زاد برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). پیر شدن. (از ناظم الاطباء). به کهولت رسیدن و کهل شدن. (از اقرب الموارد) ، زن گرفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سپس گذاشتن وام را. (منتهی الارب) (آنندراج). تأخیر دین و سپس گذاشتن وام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). بازداشتن و حبس کردن. (ناظم الاطباء) ، تأخیر کردن در خریدن خانه همسایه تا چون دیگری خواهد بخرد او شفعه طلب کند، و این مکروه دانسته شده است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سپس گذاشتن وام را. (منتهی الارب) (آنندراج). تأخیر دین و سپس گذاشتن وام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). بازداشتن و حبس کردن. (ناظم الاطباء) ، تأخیر کردن در خریدن خانه همسایه تا چون دیگری خواهد بخرد او شفعه طلب کند، و این مکروه دانسته شده است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کاتله اﷲ مکاتله، از نیکی دور دارد او را خدای و ملعون گرداند او را خدای. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، خدای او را بکشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاتعه شود
کاتله اﷲ مکاتله، از نیکی دور دارد او را خدای و ملعون گرداند او را خدای. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، خدای او را بکشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاتعه شود
با هم یاری دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عطا کردن بی پاداش و میل با هم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطاکردن به یکدیگر با میل و بی پاداش. (ناظم الاطباء)
با هم یاری دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عطا کردن بی پاداش و میل با هم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطاکردن به یکدیگر با میل و بی پاداش. (ناظم الاطباء)
با کسی سفاهت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). با کسی جهالت کردن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن کسی را در نادانی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
با کسی سفاهت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). با کسی جهالت کردن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن کسی را در نادانی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
مساهلت. مساهله. آسانی کردن با کسی. (منتهی الارب). با کسی آسان فراگرفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). نرم کردن و آسان گرفتن با کسی. (اقرب الموارد). سهل انگاری کردن. سهل گرفتن. آسان گرفتن. و رجوع به مساهلت شود. - مساهله کردن، مدارا کردن. اغماض کردن. تساهل کردن
مساهلت. مساهله. آسانی کردن با کسی. (منتهی الارب). با کسی آسان فراگرفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). نرم کردن و آسان گرفتن با کسی. (اقرب الموارد). سهل انگاری کردن. سهل گرفتن. آسان گرفتن. و رجوع به مساهلت شود. - مساهله کردن، مدارا کردن. اغماض کردن. تساهل کردن
با یکدیگر به پیمانه معامله کردن. (المصادر زوزنی). با یکدیگر پیمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). مر یکدیگر را پیمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخن را مثل سخن دیگری گفتن یا کردن کاری مانند کار دیگری یا فزونی کردن در دشنام دادن با هم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با یکدیگر به پیمانه معامله کردن. (المصادر زوزنی). با یکدیگر پیمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). مر یکدیگر را پیمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخن را مثل سخن دیگری گفتن یا کردن کاری مانند کار دیگری یا فزونی کردن در دشنام دادن با هم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)