جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مساهله

مساهله

مساهله
مساهله و مساهلت در فارسی: بردباری ساده گیری آسانگیری مساهلت: مساهله و اهمال از حد اعتدال گذرانید
فرهنگ لغت هوشیار

مساهله

مساهله
مساهلت. مساهله. آسانی کردن با کسی. (منتهی الارب). با کسی آسان فراگرفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). نرم کردن و آسان گرفتن با کسی. (اقرب الموارد). سهل انگاری کردن. سهل گرفتن. آسان گرفتن. و رجوع به مساهلت شود.
- مساهله کردن، مدارا کردن. اغماض کردن. تساهل کردن
لغت نامه دهخدا

مجاهله

مجاهله
مجاهله و مجاهلت در فارسی ستیزیدن در نادانی، پا فشاری در نادانی پافشاری کردن در جهل و نادانی، ستیزیدن با کسی در نادانی مقابل مجامله
فرهنگ لغت هوشیار

مسائله

مسائله
مسائلت در فارسی پرسیدن پرس و جو سوال کردن پرسیدن: اما مقام مسائلت و اقامت بینت بر بندگان آنست که رب العالمین
فرهنگ لغت هوشیار

مساهلت

مساهلت
بنرمی وآسانی رفتارکردن سهل انگاری کردن، سهل انگاری آسان گیری
مساهلت
فرهنگ لغت هوشیار