جدول جو
جدول جو

معنی مکانیزه - جستجوی لغت در جدول جو

مکانیزه
دارای دستگاه های ماشینی، ماشینی شده
تصویری از مکانیزه
تصویر مکانیزه
فرهنگ فارسی عمید
مکانیزه
(مِ زِ)
کاری با ماشین انجام یافته چنانکه زراعت مکانیزه. (از لاروس).
- مکانیزه کردن، با ابزار و وسائل ماشینی کاری را انجام دادن.
، شبیه ماشین شده: ماشین انسانها را مکانیزه می کند. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
مکانیزه
ماشینی شده
تصویری از مکانیزه
تصویر مکانیزه
فرهنگ لغت هوشیار
مکانیزه
((مِ زِ))
ماشینی کردن، استفاده از ماشین آلات صنعتی، ویژگی کاری که به وسیله ماشین انجام شود، ماشینی (واژه فرهنگستان)
تصویری از مکانیزه
تصویر مکانیزه
فرهنگ فارسی معین
مکانیزه
خودکار، ماشینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکانیده
تصویر تکانیده
تکان داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکانیسم
تصویر مکانیسم
طرز کار اجزای مختلف یک دستگاه یا سیستم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکانگاه
تصویر مکانگاه
مکان جای باشش: (از او در خواستند که در آن نواحی مکان گاه ایشان معین کند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 14) توضیح} مکان {خود اسم مکان است و احتیاجی به پسوند مکان ندارد ولی در فارسی ازین نوع مستعمل است مانند: معبد جای
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی از یونانی کوشبار تاثیرات متقابل اجزای دستگاهی که برای منظور و غرض خاصی بکار افتاده است، مجموعه آلات برای تولید حرکت در یک دستگاه: (مکانیسم ساعت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکانیه
تصویر ملکانیه
نام گروهی که مریم را خدا می دانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکانیده
تصویر تکانیده
حرکت داده جنبانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرنیزه
تصویر مدرنیزه
فرانسوی کنوناندن نو کردن جوان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
جائی که امور مربوط به مکانیک انجام شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکانیسم
تصویر مکانیسم
ترکیب چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکانیسم
تصویر مکانیسم
((مِ))
ترکیب و ساختمان چیزی، توصیف دقیق عملکرد یک دستگاه یا مراحل مختلف یک واکنش یا رخداد یک پدیده، ساز و کار (واژه فرهنگستان)، سازوکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکانیده
تصویر تکانیده
((تَ دِ))
تکانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرنیزه
تصویر مدرنیزه
((مُ دِ زِ))
مجهز یا نوسازی شده با وسیله ها، اسباب های سبک با کاربرد امروزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکانیسم
تصویر مکانیسم
ساز و کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکانیزم
تصویر مکانیزم
سازوکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
افزار واره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
Mechanical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
mécanique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
mekanik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
mekanik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
যান্ত্রিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
यांत्रिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
meccanico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
mechanisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
mecánico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
mechanisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
механічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
механический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
mechaniczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
mecânico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مکانیکی
تصویر مکانیکی
기계적인
دیکشنری فارسی به کره ای