جدول جو
جدول جو

معنی مکاتبت - جستجوی لغت در جدول جو

مکاتبت(مُ تَ / تِ بَ)
مکاتبه. نامه نگاری. نامه نویسی. مراسله. یکدیگر را نامه نوشتن: میان امیر مسعود و منوچهر بن قابوس والی گرگان و طبرستان پیوسته مکاتبت بود سخت پوشیده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 129). گفتند به هیچ وقت ما را با او و او را با ما مکاتبت و مراسلت بوده است ؟ گفت نبوده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 248). خلعت مصریان بستد... و مکاتبت از پدرم بگسست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 178). اما به مناسبت فضل با یکدیگر مکاتبت داشتندی. (قابوس نامه). البته نگذارد که هیچ غباری درفضای مکاتبت از هوای مراسلت بر دامن حرمت مخدوم او نشیند. (چهارمقاله ص 21). انبساطی فزوده که خرد آن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت نداند. (چهارمقاله ص 21). با یکدیگر انسی در محاورت و عیشی در مکاتبت می کردند. (چهارمقاله ص 118). چون دولت مکاتبت با مجلس اسمی میسر شد تواند بود که بر عقیب این دولت دولتی دیگر سانح آید. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 276).
- مکاتبت داشتن، مکاتبه کردن. نامه نگاری کردن: گفتم که این برادرم راچرا کشتی گفت با مخالفان ملک مکاتبت دارد. (سیاست نامه).
- مکاتبت کردن، نامه نوشتن. نامه نگاری کردن: با خانان ترکستان مکاتبت نکنند... بی واسطۀ این خاندان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 294). یوسف که خویشتن را به ترکستان افکند و با خانیان مکاتبت کردن گرفته. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 250). چند فریضه است که چون به بلخ رسم... پیش خواهم گرفت چون مکاتبت کردن با خانان ترکستان. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
مکاتبت
مکاتبه: (... و انبساطی فزوده که خرد آن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت نداند ) (چهارمقاله. 21)
تصویری از مکاتبت
تصویر مکاتبت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخاتلت
تصویر مخاتلت
یکدیگر را فریب دادن، فریب کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواتات
تصویر مواتات
موافقت کردن با کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاتب
تصویر مکاتب
مکتب ها، مدرسه ها، جمع واژۀ مکتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاتمت
تصویر مشاتمت
یکدیگر را دشنام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاتب
تصویر مکاتب
ویژگی غلامی که با رضای مالک خود کار می کند تا قیمت خود را متکلف شود و بعد از مدتی آزاد گردد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجانبت
تصویر مجانبت
دوری گزیدن، دوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکابدت
تصویر مکابدت
سختی دیدن، رنج بردن در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاتبه
تصویر مکاتبه
به یکدیگر نامه نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداعبت
تصویر مداعبت
شوخی کردن، مزاح کردن، ملاعبه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تِ)
جمع واژۀ مکتب. (دهار) (اقرب الموارد). مکتب ها و مدرسه ها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مکتب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ عَ)
مکاتمه. کتمان. اکتتام. پنهان داشتن. نهان داشتن. چیزی را از کسی پوشانیدن. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : بی تحاشی و مکاتمت هر آنچه التماس بود... عرض داد. (مرزبان نامه). مهر مکاتمت بر او نهاد و با هیچ نامحرم آن راز به صحرا نیاورد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 237). و رجوع به مکاتمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ / تِ)
مراسله ها و نوشتجات. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مکاتبه. نامه نگاریها: پس از آن میان هر دو ملاحظات و مکاتبات پیوسته گشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 143). در این معنی مکاتبات و آمدو شد بوده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 179). تا ملک الروم زنده بود میان اپرویز و از آن او پیوسته مکاتبات رفتی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 102). چون مکاتبات شریفه که هر یک بصر را قرت و بصیرت را قوت... است به کهتر می رسد از سعادت وصول آن لطیفۀ فتوح... خرم دل وسرافراز می گردد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 134). میان این ضعیف و میان او مشاعرات است تازی و پارسی ومکاتبات. (جوامع الحکایات). طایر مکاتبات را پر بسته و کلبۀ مراودات را در بسته. (قائمقام فراهانی).
- امثال:
المکاتبات نصف الملاقات، نامه نیمی از دیدار باشد. (امثال و حکم ج 1 ص 273).
المکاتبات احداللقائین، نامه دوم دیدار باشد. (امثال و حکم ج اول ص 273).
، نام قسمی خط، اختراع ذوالریاستین فضل بن سهل. (الفهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قلمی (شعبه ای) از قلم ریاسی یا مدور کبیر که در مکاتبات بکار برده می شد. و رجوع به ترجمه الفهرست ص 14 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ / تِ بَ)
عتاب کردن. (غیاث). سرزنش کردن. خشم گرفتن. ملامت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگاه که از جانب سلطان در آن معاتبت مبالغه رفتی از وزارت استعفا خواستی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 359)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ / مُ تِ)
آن بنده ای که خویشتن را بخرد. (دهار). آنکه خود را از خواجه بازخرد. (مهذب الاسماء). بندۀ بها بر خود بریده. (منتهی الارب). غلامی که به رضای مالک خود قیمت خود رامتکفل شود که از مزدوری خود به مالک خویش ادانماید و آزاد گردد. (غیاث) (آنندراج). بنده ای که با صاحب خود بهای خود را قطع کرده تا کم کم بپردازد. (ناظم الاطباء). بنده ای که مالک او با وی قرارداد بسته که اگر بهای خود را بپردازد آزاد گردد. (از اقرب الموارد). عبدی که قرارداد کتابت با مولای خود منعقد کرده باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جنید گفت بندۀ مکاتب هنوز بنده بود مادام که در می بر وی باقی بود. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 343 و 344). اگر... بندۀ مکاتب ما خواهی که باشی تا پس از کتابت رقم تحریر ما بر رقبۀ خودکشی هر چه زودتر ربقۀ طاعت را گردن بنه. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 202).
مکاتب را اگر یک جو بمانده ست
بدان جو جاودان در گو بمانده ست.
عطار (اسرارنامه چ گوهرین ص 59).
گرچه بر من رقم تحریر است
چون مکاتب ز تو خود را بخرم.
کمال الدین اسماعیل (چ حسین بحرالعلومی ص 253).
روز دیگر بهر ابناءالسبیل
روز دیگر مر مکاتب را کفیل.
مولوی.
ورجوع به کتابت و مکاتبه و ترکیب عبد مکاتب ذیل عبد شود.
- مکاتب مشروط، بنده ای است که با مولای خود عقدی بسته که در فلان مدت فلان مبلغ را بپردازد تا آزادشود، و شرط کرده است که اگر به پرداخت مبلغ قادر نبود به رقیت او بازگردد. و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مکاتب مطلق، بنده ای است که با مولای خود عقد بسته و در آن عقد مدت و عوض را معین ساخته است که پس از پرداخت آن عوض در آن مدت آزاد باشد. و رجوع به ترکیب قبل شود.
، حدیثی است که حاکی از کتابت معصوم باشد اعم از آنکه به خط خود او باشد یا املاء او و خط دیگری. (فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
آن که با بندۀ خود قرارداد بندد که اگر بهای خود را بپردازد آزاد گردد. و اگر هر یک از آن دو را (یعنی مالک و بنده را) مکاتب یا مکاتب بگوئیم رواست زیرا هر یک از آن دو در معنی فاعل و مفعولند. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
مرد اندوهگین و غمناک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکتبت
تصویر مکتبت
مرد اندوهگین و غمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتب
تصویر مکاتب
مکتب ها و مدرسه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاتبت
تصویر معاتبت
عتاب کردن یکدیگر سرزنش کردن هم، عتاب سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتمت
تصویر مکاتمت
نیک پوشاندن، سر خود را از کسی پنهان داشتن: (... گستاخ بمکالمت در آمد بی تحاشی و مکاتمت هر آنچ التماس بود و در لباس خضوع... عرض داد) (مرزبان نامه. تهران. . 1317 ص 172)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتبه
تصویر مکاتبه
مکاتبه و مکاتبت در فارسی: نامه نویسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتبات
تصویر مکاتبات
مراسله ها و نوشتجات، نامه نگاریها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتب
تصویر مکاتب
((مَ تِ))
جمع مکتب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاتمت
تصویر مکاتمت
((مُ تَ مِ یا مَ))
نیک پوشانیدن، سر خود را از کسی پنهان داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاتبه
تصویر مکاتبه
((مُ تَ بَ یا تِ بِ))
به یکدیگر نامه نوشتن، نامه نگاری، جمع مکاتبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاحبت
تصویر مصاحبت
همنشینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مناسبت
تصویر مناسبت
فراخور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مراقبت
تصویر مراقبت
تیمار، نگهداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکاتبه
تصویر مکاتبه
هم نویسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقاربت
تصویر مقاربت
هم اغوشی، آمیزش
فرهنگ واژه فارسی سره
مکتب ها، مشرب ها، نحله ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نامه نگاری، نامه نویسی، عریضه نگاری، مکتوب نویسی، نامه پرانی
متضاد: مکالمه، مناظره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوشته ها، نامه نگاری ها، مکاتبه ها، مراسلات، مراسله ها
متضاد: محاورات، مکالمات
فرهنگ واژه مترادف متضاد