جدول جو
جدول جو

معنی مچک - جستجوی لغت در جدول جو

مچک
عدس، ماش
تصویری از مچک
تصویر مچک
فرهنگ فارسی عمید
مچک
(مَ چَ)
به معنی عدس باشد و آن غله ای است که در آشها کنند و گاهی هریسه نیز پزند. (برهان) (آنندراج). عدس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی) :
بر آتش نظر دل زیرک ترین خصم
جوشی بر آن قیاس که در زیربا مچک.
سوزنی (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به مجک شود، بعضی گویند بادام کوهی است و آن تلخ می باشد و آن را بریان کرده در آش بیمار به جای روغن بکار برند. (برهان). بعضی گویند بادام کوهی تلخ است که بریان کرده در غذاهای دوایی بجای روغن بکار برند. (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
مچک
عدس ماش: بر آتش حسد دل زیرکترین خصم جوشد بر آن قیاس که در زیر با مچک. (سوزنی) توضیح بعضی مچک را بادام کوهی تلخ دانسته اند که آنرا بریان کرده در شور با و غذا های دوایی بجای روغن بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
مچک
((مَ چَ))
عدس، ماش
تصویری از مچک
تصویر مچک
فرهنگ فارسی معین
مچک
نوعی برنج نامرغوب، انگشت، زشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملک
تصویر ملک
(دخترانه)
فرشته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشک
تصویر مشک
(دخترانه)
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لچک
تصویر لچک
دستمال سه گوشه که زنان بر سر می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چچک
تصویر چچک
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، لکا، آتشی، گل سوری، سوری، بوی رنگ، رز، ورد، گل آتشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رچک
تصویر رچک
آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، روغ، وروغ، آجل، وارغ، رغ، رجغکبرای مثال ببندد دهان خود از فرط بخل / که برناید از سینۀ او رچک (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملک
تصویر ملک
آنچه در قبضه و تصرف شخص باشد، زمین یا چیز دیگر که مال شخص باشد
خال یا نقطۀ سفید که گاه بر روی ناخن پیدا شود، ریشه های کنار ناخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشک
تصویر مشک
پوست دباغی شدۀ گوسفند که آن را قالبی کنده باشند و در آن آب یا دوغ یا چیز دیگر نگه داری می کنند، خیک
کنایه از شکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملک
تصویر ملک
سرزمین، مملکت
پادشاهی
شصت و هفتمین سورۀ قرآن کریم مکی و دارای ۳۰ آیه، سوره تبارک، سوره منجیه، سوره واقیه، سوره مانعه
ساعه، مقابل ملکوت، جهان محسوسات، عالم شهادت
خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، بسله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشک
تصویر مشک
مادۀ خوش بو و سیاه رنگی که در ناف آهوی مشک تولید می شود، آهوی مشک
مشک سارا: مشک خالص و بی غش، مشک ناب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محک
تصویر محک
سنگی که طلا یا نقره را به آن می مالند و عیار آن ها را آزمایش می کنند، وسیله ای برای امتحان یا تعیین ارزش چیزی، سنگ زر، سنگ محک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملک
تصویر ملک
خداوند، دارای قدرت و سلطه، پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
(زَ چَ)
پرنده ای است غیرمعلوم. (برهان) (آنندراج). زمنج. (فرهنگ رشیدی). پرندۀ کوچک. (ناظم الاطباء). رخمه. (مهذب الاسماء، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زمنج شود
لغت نامه دهخدا
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچک
تصویر قچک
نادرست نویسی غژک از ساز ها نوعی آلت موسیقی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کچک
تصویر کچک
کیک بر غوث
فرهنگ لغت هوشیار
کمانچه کجک: زهر مو چون گچک میکرد فریاد دل اصحاب میگشت از غم آزاد. (خوارزمی)
فرهنگ لغت هوشیار
چارقد خرد سه گوش که زنان و اطفال بر سر پوشند، مقنعه کوچک، سرانداز ترکی کلوته گلوته روپاک چارقد کوچک مثلث شکل که زنان و کودکان با آن سرخود را پوشند کلوته، طرح مخصوصی است در قالی بافی
فرهنگ لغت هوشیار
گرده دان در گیاهان، ترنج از میوه ها در برهانمتک به آرش ترنج پارسی دانسته شده ترنج که در تداول عامه به بالنگ معروف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمک
تصویر چمک
قوت و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچک
تصویر چچک
گل ورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچک
تصویر پچک
کارد چاقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لچک
تصویر لچک
مثلث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملک
تصویر ملک
فرشته
فرهنگ واژه فارسی سره
صدای بشکن زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آهسته آهسته، آرام، آرام غذا خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آهسته غذا خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
صمغ درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
سوسمار، مارمولک
فرهنگ گویش مازندرانی
چلپاسه مارمولک
فرهنگ گویش مازندرانی
محوری که پل آبدنگ حول آن بلند شود
فرهنگ گویش مازندرانی