سبک یا شیوۀ ساختن چیزی مثلاً مدل ماشین، مدل خانه طرح یا نمونه ای که چیزی را از روی آن می سازند، الگو فرد یا شخصی که در تهیۀ یک اثر هنری، به عنوان الگو به کار گرفته شود شخصی که از چهره یا اندام او، در کارهای هنری، آموزشی و تبلیغاتی استفاده شود
سبک یا شیوۀ ساختن چیزی مثلاً مدل ماشین، مدل خانه طرح یا نمونه ای که چیزی را از روی آن می سازند، الگو فرد یا شخصی که در تهیۀ یک اثر هنری، به عنوان الگو به کار گرفته شود شخصی که از چهره یا اندام او، در کارهای هنری، آموزشی و تبلیغاتی استفاده شود
تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، طاس، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کَل، خَشَنگ، چَسَنگ، طاس، دَغسَر، داغسَر، لَغسَر، اَصلَع، تَویل، تَز
آلت فلزی باریک و دراز به شکل لوله، در ورزش یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود، آلتی که با آن سرمه به چشم می کشند، آلتی که جراح درون زخم فرومی برد، واحد اندازه گیری مسافت، برابر با یک سوم فرسخ
آلت فلزی باریک و دراز به شکل لوله، در ورزش یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود، آلتی که با آن سرمه به چشم می کشند، آلتی که جراح درون زخم فرومی برد، واحد اندازه گیری مسافت، برابر با یک سوم فرسخ
لفظ ترکی است بمعنی عهدنامۀ مجرمان. (غیاث). مأخوذ از ترکی، تمسک و دستاویز و سند و شرط و عهد و اقرار. مچلکاه. مچلکه. (ناظم الاطباء) : هولاکوخان از وی بر آن سخن حجت طلبید بیچاره مچلکا باز داد. (جامع التواریخ رشیدی)
لفظ ترکی است بمعنی عهدنامۀ مجرمان. (غیاث). مأخوذ از ترکی، تمسک و دستاویز و سند و شرط و عهد و اقرار. مچلکاه. مچلکه. (ناظم الاطباء) : هولاکوخان از وی بر آن سخن حجت طلبید بیچاره مچلکا باز داد. (جامع التواریخ رشیدی)
کسی را دست انداختن و او را مورد تمسخر قرار دادن (خواه او مطلب را جدی پندارد و بریش بگیرد، یا شوخی طرف را درک کند و اوقاتش تلخ شود و از کوره در برود). (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
کسی را دست انداختن و او را مورد تمسخر قرار دادن (خواه او مطلب را جدی پندارد و بریش بگیرد، یا شوخی طرف را درک کند و اوقاتش تلخ شود و از کوره در برود). (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)