جدول جو
جدول جو

معنی مچل - جستجوی لغت در جدول جو

مچل
آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار گیرد
تصویری از مچل
تصویر مچل
فرهنگ لغت هوشیار
مچل
((مَ چَ))
کسی که مورد تمسخر عده ای قرار گرفته باشد
تصویری از مچل
تصویر مچل
فرهنگ فارسی معین
مچل
خوراکی و تنقلی که به هنگام کشیدن تریاک و شیره خورند، مزه
تصویری از مچل
تصویر مچل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مچل کردن
تصویر مچل کردن
کسی را دست انداختن و مورد تمسخر قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محل
تصویر محل
جایگه، جا، جایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثل
تصویر مثل
مانند، نمونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هچل
تصویر هچل
مخمصه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پچل
تصویر پچل
پلید، کثیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بچل
تصویر بچل
شخصی که پیوسته لباس خود را ضایع کند و چرک و ملوث سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میل
تصویر میل
دستیابی، خواسته، کشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدل
تصویر مدل
الگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مظل
تصویر مظل
سایه انداز، سایه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مچول
تصویر مچول
موچول، کوچک و زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطل
تصویر مطل
تاخیر کردن، درنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذل
تصویر مذل
ذلیل کننده، خوار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهل
تصویر مهل
فرصت، مهلت، نرمی و آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبل
تصویر مبل
ریزنده، تر کننده، اشک بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محل
تصویر محل
کسی که از احرام خارج شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کچل
تصویر کچل
تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، طاس، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملل
تصویر ملل
به ستوه آمدن، بیزاری، ملال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدل
تصویر مدل
سبک یا شیوۀ ساختن چیزی مثلاً مدل ماشین، مدل خانه
طرح یا نمونه ای که چیزی را از روی آن می سازند، الگو
فرد یا شخصی که در تهیۀ یک اثر هنری، به عنوان الگو به کار گرفته شود
شخصی که از چهره یا اندام او، در کارهای هنری، آموزشی و تبلیغاتی استفاده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مآل
تصویر مآل
جای بازگشت، حاصل، نتیجه، عاقبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مول
تصویر مول
مولیدن، درنگ کردن، دیر کردن، دیر ماندن
حرامزاده، معشوق زن غیر از شوهر خودش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبل
تصویر مبل
نوعی صندلی یک یا چندنفرۀ راحتی دارای پایه و دسته های چوبی و تشک و پشتی نرم، اسباب خانه از قبیل میز، صندلی، نیمکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میل
تصویر میل
آلت فلزی باریک و دراز به شکل لوله، در ورزش یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود، آلتی که با آن سرمه به چشم می کشند، آلتی که جراح درون زخم فرومی برد، واحد اندازه گیری مسافت، برابر با یک سوم فرسخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممل
تصویر ممل
ملال آور، رنج آور، به ستوه آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هچل
تصویر هچل
گرفتاری، دردسر، خطر، مخمصه
در (تو، به) هچل افتادن: کنایه از دچار مخمصه و گرفتاری شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضل
تصویر مضل
گمراه کننده، آنکه سبب گمراهی کسی شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهل
تصویر مهل
ریم و زردابی که از لاشۀ مرده خارج شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخل
تصویر مخل
خلل رساننده، اخلا ل کننده، فاسد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میل
تصویر میل
خواست، تمایل، رغبت
اشتها
محبت
خمیدن، برگردیدن، یک سو شدن، انحراف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مال
تصویر مال
دارایی، آنچه در ملک شخص باشد
چهارپای بارکش مانند اسب، استر، الاغ و مانند آن
کنایه از در خور توجه و دندان گیر
مالیات، خراج
پسوند متصل به واژه به معنای مالنده مثلاً خشت مال، نمد مال
پسوند متصل به واژه به معنای مالیده مثلاً پای مال
مال جامد: زر و سیم، مال صامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متل
تصویر متل
مهمان خانۀ بزرگ در خارج شهر و در محل هایی که مردم برای تفرج می روند، Motel
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقل
تصویر مقل
صمغ درختی به همین نام با طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد، بهش، خشل، مقل ازرق، مقل مکی، مقل عربی، مقل یهود، وقل، وقل، راحة الاسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغل
تصویر مغل
غله دهنده، جایی که غلۀ فراوان از آن برداشت شود
فرهنگ فارسی عمید