- مُتَجَمِّد
- غمگین، منجمد
معنی مُتَجَمِّد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چروکیده، چین خورده، ژولیده، چروک خورده، کج کلاه
سنگی شده، مجسّم شده است
بی نقص، مکمّل
تقلیدی
خود رأی، منحصر به فرد
شخص مردّد، مردّد، لرزان
مشتاق، هیجان زده
گذراندن، سرگردان، پرسه زن
آسیب دیده، صدمه دیده
متفکّر
گره دار، مونتاژ شد