معنی مُتَجَعِّد
مُتَجَعِّد
چروکیده، چین خورده، ژولیده، چروک خورده، کج کلاه
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُتَجَعِّد
مُتَجَمِّد
مُتَجَمِّد
غَمگین، مُنجَمِد
دیکشنری عربی به فارسی
مُتَجَسِّد
مُتَجَسِّد
سَنگی شُدِه، مُجَسَّم شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
مُتَقَلِّد
مُتَقَلِّد
تَقلِیدی
دیکشنری عربی به فارسی
مُتَفَرِّد
مُتَفَرِّد
خُود رأی، مُنحَصِر بِه فَرد
دیکشنری عربی به فارسی
مُتَشَعِّب
مُتَشَعِّب
شاخِه دار، چَنگال شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُتَرَدِّد
مُتَرَدِّد
شَخص مُرَدَّد، مُرَدَّد، لَرزان
دیکشنری عربی به فارسی
مُتَجَوِّل
مُتَجَوِّل
گُذَراندَن، سَرگَردان، پَرسَه زَن
دیکشنری عربی به فارسی
مُتَجَرِّح
مُتَجَرِّح
آسیب دیدِه، صَدَمِه دیدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُتَأَكِّد
مُتَأَكِّد
مُطمَئِن
دیکشنری عربی به فارسی