جدول جو
جدول جو

معنی مونه - جستجوی لغت در جدول جو

مونه
(نَ / نِ)
مزاج و خاصیت طبیعی چون گرمی آتش و تری آب. (ناظم الاطباء). خاصۀ طبیعی. (لغت فرس اسدی نسخۀ خطی نخجوانی). خاصۀ طبیعی بود. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فرهنگ اوبهی). خاصیت طبیعی را گویند مانند حرارت آتش و برودت هوا و رطوبت آب و یبوست خاک و امثال آنها. (برهان) (ازانجمن آرا) :
آنکه خوبی ازاو به مونه بود
چون بیاراییش چگونه بود.
عنصری
لغت نامه دهخدا
مونه
((نِ))
خاصیت، خاصیت طبیعی چیزی
تصویری از مونه
تصویر مونه
فرهنگ فارسی معین
مونه
ایده
تصویری از مونه
تصویر مونه
فرهنگ واژه فارسی سره
مونه
بهانه، ناز، مویه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانه
تصویر مانه
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی بجنورد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موجه
تصویر موجه
یک موج، موج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مظنه
تصویر مظنه
جایی که گمان وجود چیزی در آن برود، جای گمان بردن، نرخ و ارزش کالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسه
تصویر موسه
زنبور، حشرۀ کوچکی از راستۀ نازک بالان، چهار بال نازک و نیش زهرآلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موزه
تصویر موزه
مکانی که آثار هنری، تاریخی و باستانی در آن نگه داری یا به معرض نمایش عمومی گذارده می شود
چکمه
فرهنگ فارسی عمید
(شَ نَ)
شمونه. قریه ای است از اعمال شهر سالم در اندلس. (از معجم البلدان). شهری است به اندلس. (منتهی الارب). رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 87 و روضات ص 330 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معونه
تصویر معونه
معونت در فارسی یاریگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضنه
تصویر مضنه
مضنه درفارسی زفتی انگیز (زفتی بخل) آنچه که بدان بخل ورزند
فرهنگ لغت هوشیار
جای مخصوص عتیقه جات، گنجینه، مکانی که مجموعه ای از آثار باستانی و صنعتی و چیزهای گرانبها را در آن بمعرض نمایش گذارند کفش، پاپوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملونه
تصویر ملونه
مونث ملون، جمع ملونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسه
تصویر موسه
زنبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسنه
تصویر مسنه
مونث مسن زن پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موده
تصویر موده
مودت در فارسی: دوست داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجه
تصویر موجه
صاحب جاه و مقام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منونه
تصویر منونه
مونث منون: (کلمات منونه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظنه
تصویر مظنه
گویا و شاید و یحتمل
فرهنگ لغت هوشیار
مدونه در فارسی مونث مدون نپیکنیده گرد آوریده مونث مدون: این کتاب که من تصنیف میکنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسانتر بودی جمع مدونات
فرهنگ لغت هوشیار
اثاثه خانه اثاث البیت: بدانش بیلفنج نیکی کزین جا نیایند با تو نه خانه نه مانه. (ناصر خسرو. 382)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جونه
تصویر جونه
تپنگو تپنگوی چرمین (سله عطاران که چرم بر آن کشیده باشند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زونه
تصویر زونه
زینت و آرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بونه
تصویر بونه
دخترک: جدا بریده خرسنگماهی
فرهنگ لغت هوشیار
محنه و محنت در فارسی اوز مایش آزمایش، لگ رنج جسک مست این واژه به نادرست در صحاح الفرس برابر با گله آمده با این گواه از لبیبی: ای از ستیهش تو همه مردمان به مست که خود آرش رنج را می رساند آزمایش، رنج: هر چه بلا و محنت است آنرا پوشیده دارد، جمع محن. یا ایام (دورهء) محنت. (کلام)، سالهایی است که مردم را بمساله خلق قرآن امتحان میکردند. اگر قرآن را مخلوق میدانستند رها میساختند والا به تعذیب ایشان می پرداختند. مامون بسال 218 ه. ق. فرمانی برای اسحاق بن ابراهیم نوشت که باید قاضیان و گواهان و محدثان را بقرآن آزمایش کند. هر کس قرآن را مخلوق داند رها سازد و هر که جز آن گوید بوی گزارش دهد تا رای خود را درباره او بفرماید. گروهی از روی عقیدت یا بیم به مخلوق بودن قرآن گواهی دادند و گروهی که آنرا مخلوق ندانستند یا سکوت کردند گرفتار شکنجه ها شدند یا بقتل رسیدند و این امر تا ایام متوکل ادامه داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسه
تصویر موسه
((س))
زنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجه
تصویر موجه
((مُ وَ جَّ هْ))
پسندیده، مقبول، صاحب جاه و مقام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موزه
تصویر موزه
مجموعه آثار باستانی، محلی که آثار باستانی را در آن نگه داری کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موزه
تصویر موزه
((زِ))
چکمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مانه
تصویر مانه
((نَ))
لوازم خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مظنه
تصویر مظنه
((مَ ظِ نَّ))
گمان، پندار، در فارسی به معنای بها و نرخ کالا، جمع مظان، دست کسی آمدن از قیمت یا وضع خبردار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجه
تصویر موجه
درست انگاشته، پذیرفتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موزه
تصویر موزه
دیرین کده
فرهنگ واژه فارسی سره
زمانه، دوره
فرهنگ گویش مازندرانی