جدول جو
جدول جو

معنی موندنی - جستجوی لغت در جدول جو

موندنی(نِ)
دهی است از دهستان عقیلی بخش عقیلی شهرستان شوشتر، واقع در 5هزارگزی جنوب خاوری سماله با 500 تن سکنه. آب آن از شعبه رود کارون و راه آن مالرو است. ساکنان از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماندگی
تصویر ماندگی
خستگی، خسته بودن، جراحت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماندنی
تصویر ماندنی
دارای نیت ماندن در جایی مثلاً میهمان ها امشب ماندنی هستند، ماندگار مثلاً خاطرۀ ماندنی، کنایه از قابل زنده ماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوندگی
تصویر دوندگی
تک و دو، عمل دونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواندنی
تصویر خواندنی
کتاب یا نوشته ای که شایستۀ خواندن باشد، قابل خواندن، خوانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
خوراکی، خوردنی، قابل خوردن، طعام، غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکندنی
تصویر آکندنی
در خور آکندن، لایق آکندن، برای مثال زر آن آتشی نیست کآکندنی ست / شراری ست کز خود پراکندنی ست (نظامی۶ - ۱۰۹۲)، آکند و آکنش، آنچه با آن درون چیزی را پر کنند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است، قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد، مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی
لغت نامه دهخدا
(مُنْ تِنْیْ)
میشل ایکم دو. نویسندۀ فرانسوی است که در قصر مونتنی (که امروز در دهستان سن میشل دو مونتنی، در ایالت ’دردونی ’ برپای است) به سال 1533 میلادی متولد شد و در سال 1592 درگذشت. او نخست به سمت مشاور دربار به خدمت پرداخت، آنگاه وارد پارلمان ’بوردو’ گردیدو در اینجا با ’اتین دو لا بوئسی’ نویسندۀ فرانسوی ملاقات کرد و میان آن دو مراوده و رفاقت برقرار گردید. مونتنی از شغل خود دست کشید و از سال 1572 نوشتن اندیشه های خود را شروع کردکه به مقالات شهرت یافت ودر سال 1580 اولین چاپ آن منتشر شد. وی تا پایان عمر از نوشتن این اثر دست نکشید و لذا در سال 1588 به سه مجلد رسید. در این کتابها جای جای خود را نقاشی هم کرده است. مونتنی در آثار خود انسان را در یافتن حقیقت و درستی عاجز می نمایاند. او در جریان سفرهایش درسالهای 1580-1581 به اروپا یادداشتهای روزانه ای از خود باقی گذاشت و در آن از به هم پیوستگی و ارتباط مسائل انسانی نکاتی را مورد بررسی قرار داد. عقیده داشت که: ’هنر زیستن’ باید بر اساس شعور محتاط که از عقل سلیم و روح بردبار الهام گرفته باشد استوار گردد
لغت نامه دهخدا
تصویری از آوردنی
تصویر آوردنی
در خور آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که زنده خواهد ماند (مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته)، قابل دوام، مقیم ماندگار مقابل رفتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویدین
تصویر مویدین
جمع موید. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجدین
تصویر موجدین
جمع موجد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موحدین
تصویر موحدین
جمع موحد، یکی دانان، یکتا پرستان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مولد، زادگان برساختگان تازی پروردان تازی گشتگان نو واژگان، جمع مولد، آپوراکان زایاکان پدیدارندگان یاخته های زایا جمع مولد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگندنی
تصویر آگندنی
لایق آکندن در خور آکندن، حشو آکنه آکنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماندگی
تصویر ماندگی
تعب و ناتوانی و خستگی، کوفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکندنی
تصویر آکندنی
لایق آکندن در خور آکندن، حشو آکنه آکنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
چیزی که قابل خوردن باشد خوراکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواندنی
تصویر خواندنی
چیزی که شایسته خواندن باشد قابل قرائت: کتاب خواندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روندگی
تصویر روندگی
عمل رفتن، سرعت حرکت چالاکی در رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوندگی
تصویر دوندگی
تند رونده و تازنده و تاخت کننده، شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنودنی
تصویر شنودنی
لایق شنیدن قابل شنیدن شنودنی: اخبار شنیدنی داستان شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواندنی
تصویر خواندنی
((خا دَ))
چیزی که شایسته خواند باشد، قابل قرائت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماندنی
تصویر ماندنی
((دَ))
کسی که زنده خواهد ماند، قابل دوام، مقیم، ماندگار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هموندی
تصویر هموندی
عضویت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهندسی
تصویر مهندسی
کارشناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
پایدار، جاوید، مانا، بادوام، دیرپا، فراموش نشدنی، به یادماندنی، مقیم، ساکن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از جویدنی
تصویر جویدنی
Chewable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جویدنی
تصویر جویدنی
жевательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جویدنی
تصویر جویدنی
kaubar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جویدنی
تصویر جویدنی
жувальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جویدنی
تصویر جویدنی
żujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جویدنی
تصویر جویدنی
可咀嚼的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جویدنی
تصویر جویدنی
mastigável
دیکشنری فارسی به پرتغالی