جدول جو
جدول جو

معنی مولیبدون - جستجوی لغت در جدول جو

مولیبدون
سربکان از توپال ها
تصویری از مولیبدون
تصویر مولیبدون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مولیدن
تصویر مولیدن
درنگ کردن، دیر کردن، دیر ماندن، برای مثال بمولیم تا آن سپاه گران / بیایند گردان و جنگ آوران (فردوسی - ۳/۱۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
عنب الثعلب است، (اختیارات بدیعی) (تحفه)، به یونانی دوائیست که بفارسی روباه تربک و بعربی عنب الثعلب خوانند، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وُ لَ)
مصغر لدون جمع واژۀ لده به معنی همزاد است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ وَ دَ)
درنگ کردن و تأخیر نمودن. (یادداشت مؤلف) (آنندراج) (برهان). دیری کردن و درنگی کردن. (از ناظم الاطباء) :
گریزان ز باد اندرآمدبه آب
به آید ز مولیدن اندر شتاب.
فردوسی.
بمولیم تا آن سپاه گران
بیایند و گردان و جنگاوران.
فردوسی.
نمولیم تا نزد خسرو شوند
به درگاه او لشکری نو شوند.
فردوسی.
- فرومولیدن، درنگ کردن:
خیره با خویشتن همی کولد
چون ببیند رهی فرومولد.
مسعودسعد.
، شک کردن و تردید نمودن، تأمل نمودن و تأنی کردن، سست و ناتوان شدن و درمانده و عاجز گشتن، نفرت و کراهت داشتن. (ناظم الاطباء) ، خزیدن و لغزیدن. (برهان) (آنندراج) (یادداشت مؤلف). لغزیدن، سلاح پوشیدن، خویشتن را زینت کردن و آرایش نمودن، نالیدن و گریستن. (ناظم الاطباء) ، بازگردیدن، بازگردانیدن. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مولیدن
تصویر مولیدن
تاخیر نمودن، دیری و درنگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولیدن
تصویر مولیدن
((دَ))
درنگ کردن، تأخیر کردن، تردید نمودن
فرهنگ فارسی معین
درنگ کردن، تاخیر کردن
متضاد: شتافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد