درنگ کردن و تأخیر نمودن. (یادداشت مؤلف) (آنندراج) (برهان). دیری کردن و درنگی کردن. (از ناظم الاطباء) : گریزان ز باد اندرآمدبه آب به آید ز مولیدن اندر شتاب. فردوسی. بمولیم تا آن سپاه گران بیایند و گردان و جنگاوران. فردوسی. نمولیم تا نزد خسرو شوند به درگاه او لشکری نو شوند. فردوسی. - فرومولیدن، درنگ کردن: خیره با خویشتن همی کولد چون ببیند رهی فرومولد. مسعودسعد. ، شک کردن و تردید نمودن، تأمل نمودن و تأنی کردن، سست و ناتوان شدن و درمانده و عاجز گشتن، نفرت و کراهت داشتن. (ناظم الاطباء) ، خزیدن و لغزیدن. (برهان) (آنندراج) (یادداشت مؤلف). لغزیدن، سلاح پوشیدن، خویشتن را زینت کردن و آرایش نمودن، نالیدن و گریستن. (ناظم الاطباء) ، بازگردیدن، بازگردانیدن. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج)
درنگ کردن و تأخیر نمودن. (یادداشت مؤلف) (آنندراج) (برهان). دیری کردن و درنگی کردن. (از ناظم الاطباء) : گریزان ز باد اندرآمدبه آب به آید ز مولیدن اندر شتاب. فردوسی. بمولیم تا آن سپاه گران بیایند و گردان و جنگاوران. فردوسی. نمولیم تا نزد خسرو شوند به درگاه او لشکری نو شوند. فردوسی. - فرومولیدن، درنگ کردن: خیره با خویشتن همی کولد چون ببیند رهی فرومولد. مسعودسعد. ، شک کردن و تردید نمودن، تأمل نمودن و تأنی کردن، سست و ناتوان شدن و درمانده و عاجز گشتن، نفرت و کراهت داشتن. (ناظم الاطباء) ، خزیدن و لغزیدن. (برهان) (آنندراج) (یادداشت مؤلف). لغزیدن، سلاح پوشیدن، خویشتن را زینت کردن و آرایش نمودن، نالیدن و گریستن. (ناظم الاطباء) ، بازگردیدن، بازگردانیدن. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج)