جدول جو
جدول جو

معنی موقوفات - جستجوی لغت در جدول جو

موقوفات
موقوفه، وقف شده، ملکی که درآمد آن برای کارهای عام المنفعه یا اموری که واقف تعیین کرده، اختصاص داده شده
تصویری از موقوفات
تصویر موقوفات
فرهنگ فارسی عمید
موقوفات(مَ)
جمع واژۀ موقوفه. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). رجوع به موقوفه شود، هرچیز که در راه خدا وقف شده باشد. موقوفه ها. (ناظم الاطباء). و رجوع به موقوفه شود.
- دفتر موقوفات، دفتر ثبت و حساب و دخل و خرج موقوفه ها: شغل مشارالیه آن است که وزراء و مستوفیان و... موقوفات خاصه و ممالک، همگی محاسبۀ خود را به دفتر موقوفات رسانیده... و ارقام وامثلۀ دفتری که صادر می شده به مسودۀ دفتر موقوفات محرران ارقام و مثال نویسان می نوشته اند. (تذکرهالملوک ص 44).
- مستوفی موقوفات ممالک محروسه، مستوفی که حساب اوقاف عامه را دارد سوای موقوفات خاصه که وابسته به دستگاه سلطنت بوده است (در دورۀ صفویه) : در بیان تفصیل شغل مستوفی موقوفات ممالک محروسه: شغل مشارالیه آن است که وزراء و مستوفیان، متصدیان و متولیان و مباشرین موقوفات خاصه و ممالک، همگی محاسبۀ خود را به دفتر موقوفات رسانیده... از آن قرار دادوستد نمایند. (تذکرهالملوک ص 44).
- موقوفات تفویضی و شرعی، وقفها که کسی به دیگری واگذارد مثل به پادشاه وقت یا اعلم علمای زمان و یا برحسب قوانین شرع به دیگری منتقل شود چنانکه از پدر به پسر یا به بازماندۀ ذکور و غیره: مجملاً عزل و نصب مباشرین موقوفات اگر تفویضی بوده باشد به صدور خاصه و عامه متعلق است و اگر شرعی باشد هیچ یک از حکام شرع و صدور را مدخلیتی در آن نیست، بلکه شرعاً هرکس را واقف اوقاف، متولی و صاحب اختیار قرار داده باشد مباشر خواهد بود. و تغییر آن مخالف شریعت مقدسۀ نبوی است. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 3).
- موقوفات خاصه، مقابل موقوفات عامه. موقوفاتی که به دستگاه سلطنت بازبسته بوده است (در دورۀ صفویه) : شغل مشارالیه آن است که وزراء و مستوفیان و... موقوفات خاصه و ممالک، همگی محاسبۀ خود را... از آن قرار دادوستد نمایند. (تذکرهالملوک ص 44).
- موقوفات عامه، موقوفاتی که ثمرۀ آن به عموم مردم رسد. در موارد ذیل منافع موقوفات عامه صرف بریات عمومیه خواهد شد: در صورتی که منافع موقوفه مجهول المصرف باشد مگر اینکه قدر متیقنی در بین باشد. در صورتی که صرف منافع موقوفه در مورد خاصی که واقف معین کرده است متعذر باشد. (مادۀ 91 قانون مدنی)
لغت نامه دهخدا
موقوفات
چیزهایی که در راه خدا وقف شده باشد، موقوفه ها، موقوفات تفویضی و شرعی
فرهنگ لغت هوشیار
موقوفات((مُ))
جمع موقوفه
تصویری از موقوفات
تصویر موقوفات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معقولات
تصویر معقولات
اموری که به وسیلۀ عقل ادراک می شود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ئو)
جمع واژۀ مؤونه. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (دهار) ، سختیها. مشکلات. رنجها. دشواریها. (از یادداشت مؤلف) : باز در عواقب کارهای عالم تفکر می کردم و مؤونات آن را پیش چشم آوردم. (کلیله و دمنه). رجوع به مؤنت و مؤنه شود، جمع واژۀ مؤن، به معنی نوعی از مالیات و عوارض. (از یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 165). عوارض. مالیات. نوعی مالیات بوده است. (از یادداشت مؤلف) : ترخان آن بود که از همه مؤونات معاف بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به مؤن و مؤونت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ معقوله تأنیث معقول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سخنهای پسندیدۀ عقل و قابل دریافت و هرچیز شایستۀ ادراک و دریافت. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود، (اصطلاح فلسفی) چیزهایی که به عقل ادراک شود. مقابل محسوسات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در مدارج موجودات و معارج معقولات بعد از نبوت که غایت مرتبۀ انسانی است هیچ مرتبه ورای پادشاهی نیست. (چهارمقاله ص 60).
- علم معقولات، رجوع به علم معقول ذیل ترکیبات معقول شود.
- معقولات اولی، آنچه موجود در خارج باشد مانند طبیعت حیوان و انسان زیرا آن دو بر موجود خارجی حمل می شوند چنانکه گوییم زید انسان است و اسب حیوان است. (از تعریفات جرجانی). اشیایی که مصداق خارجی داشته باشند و اولین متصور باشند مانند انسان و حیوان که موجود در خارجند و متصور شوند. بالجمله معقولات اولی عبارت از تصورات اولیه از اشیأاند که آن تصورات در ذهن است ولیکن منشاء و مصداق آنها در خارج است. (از فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی). ورجوع به ترکیب بعد شود.
- معقولات ثانیه، آنچه به ازاء آن چیزی نباشد مانند نوع و جنس و فصل زیرا آنها بر چیزی از موجودات خارجی حمل نمی شوند. (از تعریفات جرجانی). کلیات اند که از امور ذهنی انتزاع شده اند و منشاء آنها همان ذهن است و به عبارت دیگر اموری هستند که عروض آنها بر معروضات خود در عقل است مانند کلیت و جزئیت که در موطن عقل عارض بر کلی و جزئی شوند و کلی و جزئی خود از امور عقلی اند، لیکن تصور انسان و حیوان چنین نیست یعنی آن صور (از انسان و حیوان) در ذهن اند ولیکن منشاء و مبداء و مصداق آنها که حیوان و انسان باشد خارج است. (از فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی). و رجوع به ترکیب قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَلْ لِ)
جمع واژۀ مؤلفه. (یادداشت مؤلف). رجوع به مؤلّ-ف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَلْ لَ)
جمع واژۀ مؤلفه. تألیفات. تصنیفات. کتابهای نوشته شده: کتاب شفا از مؤلفات ابوعلی سیناست. (از یادداشت مؤلف). رجوع به مؤلّف شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ ثَ)
جمع واژۀ مؤثفه. قدر مؤثفات، دیگ بر دیگ پایه نهاده. (منتهی الارب). رجوع به مؤثفه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مقلوفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مقلوفه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزهای روایت شده و اخبار و احادیث دیگران و مطالب تاریخی و متعلق به تاریخ. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ منقوله، تأنیث منقول مقابل معقولات: از منقولات کلام اردشیر بابک و مقولات حکمت اوست که... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 18). رجوع به منقول شود، اموال قابل حمل و نقل: جنید گوید تا توانی منقولات خانه سفالین ساز. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 51). اثاث و امتعه و مکنوز و مدخر از محمولات اثقال و منقولات احمال خانه به جایگاهی نقل باید کردن که اختیار افتد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 289). رجوع به منقول (معنی پنجم) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مولوده. (یادداشت مؤلف). رجوع به مولود و مولوداتی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ موهومه. چیزهای موهوم که وجود خارجی ندارند. (ناظم الاطباء) ، خرافات. عقاید خرافی. اعتقادات خرافی و باطل و بی اساس. انیاب اغوال. فسونها. نیش غولها. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موهوم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرقومه. نوشته جات و مکتوبات. (ناظم الاطباء). نوشته ها. رجوع به مرقوم و مرقومه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ موزون. سنجیدنیها چون نان و گوشت و روغن و امثال آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ موزور. موزوره. رجوع به موزور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ موضوعه. نهاده ها. (یادداشت مؤلف) ، جمع واژۀ موضوع. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به موضوعه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مولودات
تصویر مولودات
جمع مولوده، زایان زادگان جمع مولوده (مولود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصولات
تصویر موصولات
جمع موصوله (موصول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذوفات
تصویر محذوفات
جمع محذوفه، کاستگان بریدگان جمع محذوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیفات
تصویر توقیفات
جمع توقیف
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موهومه، سمرادیکان جمع موهومه (موهوم)، بوهم در آمده ها، خرافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موتلفات
تصویر موتلفات
جمع موتلفه، یگانستگان جمع موتلفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجودات
تصویر موجودات
مکونات، آفریده ها، کائنات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موضوعه (موضوع)، کسوری که بابت پرداخت مزد ماموران محلی نظیر کدخدا و پاکار و دشتبان بمجموع محصول (قبل از تقسیم بین مالک و زارع) تعلق میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقولات
تصویر منقولات
جمع منقوله (منقول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالوفات
تصویر مالوفات
جمع مالوفه، آمختگان خو گران جمع مالوفه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معقوده. معقول. پسندیده عقل: سخن معقول را از هر کس باید پذیرفت، الف - آنچه بوسیله عقل ادراک شودمقابل محسوس: ذات الله بقدر الله دان نه بمعقول خلق. یا معقول اشیا. الف - حقایق اشیا. ب - صور عقلیه. ج - اموری که در خارج و جودی ندارند. د - اموری که محسوس نمیباشند و مجردند. درین صورت مراد از معقول عقل است، جمع معقولات. یا علم معقول. فلسفه حکمت مقابل علم منقول. یامعقول و منقول. علوم فلسفی و علوم شرعی. یا دانشکده معقول و منقول. دانشکده ای که در آن علوم فلسفی و علوم شرعی تدریس شود. اخیرا آنرا بنام دانشکده الهیات نامیده اند، مودب با ادب: پسر معقولی است، بحد کافی بیش از حد متوسط: صبالله عمر معقولی کرده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معقوله، خردیکان جمع معقوله (معقول) : پسندیده های عقل (سخن و غیره)، آنچه بعقل ادراک شود مقابل محسوسات: ... که در مدارج موجودات ومعارج معقولات بعد ازنبوت - که غایت مرتبه انسانی است - هیچ مرتبه ورای پادشاهی نیست. یا معقولات اولی. اشیایی که مصداق خارجی داشته باشند و اولین متصور باشند مانند: انسان و حیوان که موجود در خارجند ومتصور شوند. بالحمله معقولات اولی عبارت از تصورات اولیه از اشیا اند که آن تصورات در ذهن است و لیکن منشا و مصداق آنها در خارج است و معقولات ثانیه کلیات اند که از امور ذهنی انتزاع شده اند و منشاآنها همان ذهن است و بعبارت دیگر اموری هستند که عروض آنها بر معروضات خود در عقل است مانند کلیت و جزئیت که در موطن عقل عارض بر کلی و جزئی شوند و کلی و جزئی خود از امور عقلی اند لیکن تصور انسان و حیوان چنین نیست یعنی آن صور (از انسان و حیوان) در ذهن اند و لیکن منشاو مبدا ومصداق آنها که حیوان و انسان باشد خارج است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرقومه، نوشته ها نامه ها زمین های کم گیاه دغ جمع مرقومه (مرقوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معقولات
تصویر معقولات
((مَ))
جمع معقول، مسئله ها و موضوع های فلسفی یا جدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجودات
تصویر موجودات
ج. موجود
فرهنگ فارسی معین
مدرکات
متضاد: محسوسات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مباحث، مطالب، مقولات، موضوع ها، قضایا، محمولات
فرهنگ واژه مترادف متضاد