از قدمای شعراست و در ترجمان البلاغۀ رادویانی ابیات زیر از او آمده است: دل دزد و دلربای من آن سعتری پسر کآورد عمر من ز غم هجر خود به سر رسمی نهاد عشقش بر من که سال و ماه شد صبر خودفروش و غم عشق من بخر یا جان به چنگ عشق سپار ومجوی جنگ یا یافه کن تو جان ز دل و دین خود گذر آری که را فروغ دل و جان بود چو تو چاره نباشدش ز غم جان و دردسر. (یادداشت مؤلف)
از قدمای شعراست و در ترجمان البلاغۀ رادویانی ابیات زیر از او آمده است: دل دزد و دلربای من آن سعتری پسر کآورد عمر من ز غم هجر خود به سر رسمی نهاد عشقش بر من که سال و ماه شد صبر خودفروش و غم عشق من بخر یا جان به چنگ عشق سپار ومجوی جنگ یا یافه کن تو جان ز دل و دین خود گذر آری که را فروغ دل و جان بود چو تو چاره نباشدش ز غم جان و دردسر. (یادداشت مؤلف)
منسوب به موقت. آنچه به زمان ناپایدار نسبت دارد: تصمیم موقتی، تأخیرموقتی. چیزی که پایدار نبود و همیشگی نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه در مدتی محدود و معین به جا ماند. مقابل دایمی. مقابل همیشگی. کلمه ’موقت’ همین مفهوم رامی رساند و احتیاجی به افزودن ’ی’ نیست، ولی در تداول موقتی بسیار به کار می رود. عارضی. وقتی. هنگامی. - ادویۀ موقتی، داروها که تأثیر محدود دارد. که اثر آن محدود به مدتی کم است
منسوب به موقت. آنچه به زمان ناپایدار نسبت دارد: تصمیم موقتی، تأخیرموقتی. چیزی که پایدار نبود و همیشگی نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه در مدتی محدود و معین به جا ماند. مقابل دایمی. مقابل همیشگی. کلمه ’موقت’ همین مفهوم رامی رساند و احتیاجی به افزودن ’ی’ نیست، ولی در تداول موقتی بسیار به کار می رود. عارضی. وقتی. هنگامی. - ادویۀ موقتی، داروها که تأثیر محدود دارد. که اثر آن محدود به مدتی کم است
زن گرانبار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن آبستن گرانبار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). و رجوع به موقر شود، ستور با بار گران. (منتهی الارب). ستور بابار. ج، مواقر. (ناظم الاطباء). موقر، خرمابن گرانبار. (منتهی الارب). موقر. خرمابن بابار. (ناظم الاطباء). و رجوع به موقر شود
زن گرانبار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن آبستن گرانبار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). و رجوع به موقر شود، ستور با بار گران. (منتهی الارب). ستور بابار. ج، مواقر. (ناظم الاطباء). موقر، خرمابن گرانبار. (منتهی الارب). موقر. خرمابن بابار. (ناظم الاطباء). و رجوع به موقر شود
ابوحریز موقفی مصری. از محدثان بود و از محمد بن کعب قرظی روایت داشت و عبدالله بن وهب و سعید بن کثیر بن عفیر که خود منکر حدیث بود از او روایت دارند. (از لباب الانساب). محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود.
ابوحریز موقفی مصری. از محدثان بود و از محمد بن کعب قرظی روایت داشت و عبدالله بن وهب و سعید بن کثیر بن عفیر که خود منکر حدیث بود از او روایت دارند. (از لباب الانساب). محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود.
نعت فاعلی از تأریه. سازندۀ آریه یعنی اخیه برای چهارپایان. آنکه اخیه می سازد برای چهارپایان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سازندۀ آتشدان برای آتش. (از منتهی الارب) ، برافروزنده و بسیار مشتعل سازندۀ آتش. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ثابت گرداننده و استوارسازندۀ چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج)
نعت فاعلی از تأریه. سازندۀ آریه یعنی اخیه برای چهارپایان. آنکه اخیه می سازد برای چهارپایان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سازندۀ آتشدان برای آتش. (از منتهی الارب) ، برافروزنده و بسیار مشتعل سازندۀ آتش. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ثابت گرداننده و استوارسازندۀ چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج)
در تازی نیامده کدی اوامیک آنچه که در مدتی محدود و معین بجا ماند مقابل دایمی همیشگی. توضیح کلمه} موقت {همین مفهوم را میرساند و احتیاجی بافزودن} {نیست ولی در تداول} موقتی {بسیار بکار میرود
در تازی نیامده کدی اوامیک آنچه که در مدتی محدود و معین بجا ماند مقابل دایمی همیشگی. توضیح کلمه} موقت {همین مفهوم را میرساند و احتیاجی بافزودن} {نیست ولی در تداول} موقتی {بسیار بکار میرود