جنگ ها، زد و خورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور، نبرد، پیکار، رزم، کارزار، آورد، کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود، بن مضارع جنگیدن
جَنگ ها، زد و خورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور، نبرد، پیکار، رزم، کارزار، آورد، کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود، بن مضارعِ جنگیدن
جمع واژۀ موهومه. چیزهای موهوم که وجود خارجی ندارند. (ناظم الاطباء) ، خرافات. عقاید خرافی. اعتقادات خرافی و باطل و بی اساس. انیاب اغوال. فسونها. نیش غولها. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موهوم شود
جَمعِ واژۀ موهومه. چیزهای موهوم که وجود خارجی ندارند. (ناظم الاطباء) ، خرافات. عقاید خرافی. اعتقادات خرافی و باطل و بی اساس. انیاب اغوال. فسونها. نیش غولها. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موهوم شود
جمع واژۀ مصنوعه. رجوع به مصنوعه شود، چیزهای ساخته شده و اختراع شده. (ناظم الاطباء). مصنوع کرده شده. ساخته شده. شکل و ترکیب یافته: رشید کاتب چون خواست تا دقایق صناعت اشعار تازی و پارسی بیان کند و در حقایق مصنوعات آن تألیفی سازد بنای کتاب حدائق السحرفی دقائق الشعر بر لغت پارسی نهاد. (المعجم ص 18)
جَمعِ واژۀ مصنوعه. رجوع به مصنوعه شود، چیزهای ساخته شده و اختراع شده. (ناظم الاطباء). مصنوع کرده شده. ساخته شده. شکل و ترکیب یافته: رشید کاتب چون خواست تا دقایق صناعت اشعار تازی و پارسی بیان کند و در حقایق مصنوعات آن تألیفی سازد بنای کتاب حدائق السحرفی دقائق الشعر بر لغت پارسی نهاد. (المعجم ص 18)
جمع واژۀ مواضعه. (ج مواضعت و مواضعه) به معنی قرارها و قرار نهادن ها و موافقتها و سازواریها و نهادنیها و قراردادها. (یادداشت مؤلف). قراردادها و گفتگویهای با هم. (ناظم الاطباء) : بوسهل زوزنی بود در آن میانه، کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). و رجوع به مواضعت و مواضعه شود، اصطلاحات. مصطلحات. (یادداشت مؤلف)
جَمعِ واژۀ مواضعه. (ج ِ مواضعت و مواضعه) به معنی قرارها و قرار نهادن ها و موافقتها و سازواریها و نهادنیها و قراردادها. (یادداشت مؤلف). قراردادها و گفتگویهای با هم. (ناظم الاطباء) : بوسهل زوزنی بود در آن میانه، کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). و رجوع به مواضعت و مواضعه شود، اصطلاحات. مصطلحات. (یادداشت مؤلف)
جمع واژۀ مؤونه. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (دهار) ، سختیها. مشکلات. رنجها. دشواریها. (از یادداشت مؤلف) : باز در عواقب کارهای عالم تفکر می کردم و مؤونات آن را پیش چشم آوردم. (کلیله و دمنه). رجوع به مؤنت و مؤنه شود، جمع واژۀ مؤن، به معنی نوعی از مالیات و عوارض. (از یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 165). عوارض. مالیات. نوعی مالیات بوده است. (از یادداشت مؤلف) : ترخان آن بود که از همه مؤونات معاف بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به مؤن و مؤونت شود
جَمعِ واژۀ مؤونه. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (دهار) ، سختیها. مشکلات. رنجها. دشواریها. (از یادداشت مؤلف) : باز در عواقب کارهای عالم تفکر می کردم و مؤونات آن را پیش چشم آوردم. (کلیله و دمنه). رجوع به مؤنت و مؤنه شود، جَمعِ واژۀ مؤن، به معنی نوعی از مالیات و عوارض. (از یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 165). عوارض. مالیات. نوعی مالیات بوده است. (از یادداشت مؤلف) : ترخان آن بود که از همه مؤونات معاف بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به مؤن و مؤونت شود
جمع واژۀ مرفوعه و مرفوع. رجوع به مرفوعه و مرفوع شود، در اصطلاح نحو عربی، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر..
جَمعِ واژۀ مرفوعه و مرفوع. رجوع به مرفوعه و مرفوع شود، در اصطلاح نحو عربی، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر..
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
مبتدا بودن محکوم علیه بودن مخبر عنه بودن، (اصول فقه) موضوعیت در مقابل طریقیت است. شی ممکن است خود موضوع حکم شرعی قرار گیرد. (این حالت موضوعیت است) و ممکن است حکم شرعی بر شی وارد شده باشد نه از نظر شخص آن شی بلکه از نظر اینکه آن شی وسیله و طریق رسیدن بشیئی دیگر است (این حالت طریقیت است) مثلا قطع بر دو قسم است: قطع موضوعی و قطع طریقی. قطع وقتی موضوعیت دارد که موضوع حکم یا جز موضوع حکم شرعی باشد چنانکه} بول قطعی نجس است {یا} خمر معلوم حرام است {در اینجا بول و خمر هنگامی مورد حکم قرار میگیرند که معلوم الحال باشند یعنی قطع داشتن جز موضوع حکم شرعی است. اما قطع طریقی آنست که راهی برای دست یافتن به مقطوع به باشد و خود قطع مورد حکم شرعی نباشد بلکه موضوع حکم خود مقطوع به باشد مثلا اگر کسی قطع پیدا کرد که فلان مایع خمر یا بول است. حکم آنرا باید اجرا کند اگر چه قطع او بر خلاف واقع باشد
مبتدا بودن محکوم علیه بودن مخبر عنه بودن، (اصول فقه) موضوعیت در مقابل طریقیت است. شی ممکن است خود موضوع حکم شرعی قرار گیرد. (این حالت موضوعیت است) و ممکن است حکم شرعی بر شی وارد شده باشد نه از نظر شخص آن شی بلکه از نظر اینکه آن شی وسیله و طریق رسیدن بشیئی دیگر است (این حالت طریقیت است) مثلا قطع بر دو قسم است: قطع موضوعی و قطع طریقی. قطع وقتی موضوعیت دارد که موضوع حکم یا جز موضوع حکم شرعی باشد چنانکه} بول قطعی نجس است {یا} خمر معلوم حرام است {در اینجا بول و خمر هنگامی مورد حکم قرار میگیرند که معلوم الحال باشند یعنی قطع داشتن جز موضوع حکم شرعی است. اما قطع طریقی آنست که راهی برای دست یافتن به مقطوع به باشد و خود قطع مورد حکم شرعی نباشد بلکه موضوع حکم خود مقطوع به باشد مثلا اگر کسی قطع پیدا کرد که فلان مایع خمر یا بول است. حکم آنرا باید اجرا کند اگر چه قطع او بر خلاف واقع باشد
جمع مطبوعه، تافت ها انگیزه گزینش آن که: تافتن در پارسی برابر است با دمیدن یا بر آمدن و هم چنین روشن کردن جمع مطبوعه (مطبوع) نوشته های چاپی، روزنامه ها و مجلات
جمع مطبوعه، تافت ها انگیزه گزینش آن که: تافتن در پارسی برابر است با دمیدن یا بر آمدن و هم چنین روشن کردن جمع مطبوعه (مطبوع) نوشته های چاپی، روزنامه ها و مجلات