جدول جو
جدول جو

معنی موضوعات - جستجوی لغت در جدول جو

موضوعات(مَ)
جمع واژۀ موضوعه. نهاده ها. (یادداشت مؤلف) ، جمع واژۀ موضوع. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به موضوعه شود
لغت نامه دهخدا
موضوعات
جمع موضوعه (موضوع)، کسوری که بابت پرداخت مزد ماموران محلی نظیر کدخدا و پاکار و دشتبان بمجموع محصول (قبل از تقسیم بین مالک و زارع) تعلق میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
موضوعات
مباحث، مطالب، مقولات، موضوع ها، قضایا، محمولات
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موقوفات
تصویر موقوفات
موقوفه، وقف شده، ملکی که درآمد آن برای کارهای عام المنفعه یا اموری که واقف تعیین کرده، اختصاص داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواقعات
تصویر مواقعات
جنگ ها، زد و خورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور، نبرد، پیکار، رزم، کارزار، آورد، کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود، بن مضارع جنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
نوشتجات چاپی. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مطبوع. به معنی طبع شده. چاپ شده. کتاب ها و مجله ها و روزنامه های چاپ شده
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ موهومه. چیزهای موهوم که وجود خارجی ندارند. (ناظم الاطباء) ، خرافات. عقاید خرافی. اعتقادات خرافی و باطل و بی اساس. انیاب اغوال. فسونها. نیش غولها. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موهوم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مقطوعه. رجوع به مقطوعه شود، جأت الخیل مقطوعات، آمدند سواران شتابان از پی یگدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مصنوعه. رجوع به مصنوعه شود، چیزهای ساخته شده و اختراع شده. (ناظم الاطباء). مصنوع کرده شده. ساخته شده. شکل و ترکیب یافته: رشید کاتب چون خواست تا دقایق صناعت اشعار تازی و پارسی بیان کند و در حقایق مصنوعات آن تألیفی سازد بنای کتاب حدائق السحرفی دقائق الشعر بر لغت پارسی نهاد. (المعجم ص 18)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَ)
جمع واژۀ مواضعه. (ج مواضعت و مواضعه) به معنی قرارها و قرار نهادن ها و موافقتها و سازواریها و نهادنیها و قراردادها. (یادداشت مؤلف). قراردادها و گفتگویهای با هم. (ناظم الاطباء) : بوسهل زوزنی بود در آن میانه، کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). و رجوع به مواضعت و مواضعه شود، اصطلاحات. مصطلحات. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ ئو)
جمع واژۀ مؤونه. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (دهار) ، سختیها. مشکلات. رنجها. دشواریها. (از یادداشت مؤلف) : باز در عواقب کارهای عالم تفکر می کردم و مؤونات آن را پیش چشم آوردم. (کلیله و دمنه). رجوع به مؤنت و مؤنه شود، جمع واژۀ مؤن، به معنی نوعی از مالیات و عوارض. (از یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 165). عوارض. مالیات. نوعی مالیات بوده است. (از یادداشت مؤلف) : ترخان آن بود که از همه مؤونات معاف بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به مؤن و مؤونت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ)
جمع واژۀ مواقعه و مواقعت. (یادداشت مؤلف). رجوع به مواقعه و مواقعت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرفوعه و مرفوع. رجوع به مرفوعه و مرفوع شود، در اصطلاح نحو عربی، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر..
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسموعه. شنوده ها. شنیده ها. نیوشیده ها. مقابل مبصرات و ملموسات و مشمومات و مذوقات. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مولودات
تصویر مولودات
جمع مولوده، زایان زادگان جمع مولوده (مولود)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موهومه، سمرادیکان جمع موهومه (موهوم)، بوهم در آمده ها، خرافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواضعات
تصویر مواضعات
جمع مواضعت (مواضعه) قرار نهادنها، قراردادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موضوعیه
تصویر موضوعیه
موضوعیه در فارسی برون گرایی
فرهنگ لغت هوشیار
چیزهایی که در راه خدا وقف شده باشد، موقوفه ها، موقوفات تفویضی و شرعی
فرهنگ لغت هوشیار
مبتدا بودن محکوم علیه بودن مخبر عنه بودن، (اصول فقه) موضوعیت در مقابل طریقیت است. شی ممکن است خود موضوع حکم شرعی قرار گیرد. (این حالت موضوعیت است) و ممکن است حکم شرعی بر شی وارد شده باشد نه از نظر شخص آن شی بلکه از نظر اینکه آن شی وسیله و طریق رسیدن بشیئی دیگر است (این حالت طریقیت است) مثلا قطع بر دو قسم است: قطع موضوعی و قطع طریقی. قطع وقتی موضوعیت دارد که موضوع حکم یا جز موضوع حکم شرعی باشد چنانکه} بول قطعی نجس است {یا} خمر معلوم حرام است {در اینجا بول و خمر هنگامی مورد حکم قرار میگیرند که معلوم الحال باشند یعنی قطع داشتن جز موضوع حکم شرعی است. اما قطع طریقی آنست که راهی برای دست یافتن به مقطوع به باشد و خود قطع مورد حکم شرعی نباشد بلکه موضوع حکم خود مقطوع به باشد مثلا اگر کسی قطع پیدا کرد که فلان مایع خمر یا بول است. حکم آنرا باید اجرا کند اگر چه قطع او بر خلاف واقع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موضاعات
تصویر موضاعات
جمع موضوعه، چیشان نهادگان زیر کش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبوعات
تصویر متبوعات
جمع متبوعه، سالاران جمع متبوعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوعات
تصویر مرجوعات
جمع مرجوعه، برگشته ها پس فرستاده ها مولیدگان جمع مرجوعه (مرجوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفوعات
تصویر مدفوعات
جمع مدفوعه، پلیدی جمع مدفوعه (مدفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفوعات
تصویر مرفوعات
جمع مرفوعه (مرفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسموعات
تصویر مسموعات
جمع مسموعه، نیوشیدگان، شنودگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصنوعات
تصویر مصنوعات
چیزهای ساخته شده و اختراع شده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مطبوعه، تافت ها انگیزه گزینش آن که: تافتن در پارسی برابر است با دمیدن یا بر آمدن و هم چنین روشن کردن جمع مطبوعه (مطبوع) نوشته های چاپی، روزنامه ها و مجلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممنوعات
تصویر ممنوعات
جمع ممنوعه (ممنوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصولات
تصویر موصولات
جمع موصوله (موصول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجودات
تصویر موجودات
مکونات، آفریده ها، کائنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجودات
تصویر موجودات
ج. موجود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقوفات
تصویر موقوفات
((مُ))
جمع موقوفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطبوعات
تصویر مطبوعات
((مَ))
جمع مطبوعه، چاپ شده ها، اصطلاحاً به روزنامه ها و مجلاّت گفته می شود
فرهنگ فارسی معین