جدول جو
جدول جو

معنی موصوف - جستجوی لغت در جدول جو

موصوف
وصف شده، ستوده شده، در دستور زبان علوم ادبی کسی یا چیزی که دارای صفتی است
تصویری از موصوف
تصویر موصوف
فرهنگ فارسی عمید
موصوف
صفت کرده شده، وصف و بیان شده
تصویری از موصوف
تصویر موصوف
فرهنگ لغت هوشیار
موصوف
((مُ))
وصف شده، تعریف شده
تصویری از موصوف
تصویر موصوف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موصوفه
تصویر موصوفه
مونث موصوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهوف
تصویر موهوف
بخشیده، بخشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصوف
تصویر متصوف
کسی که اظهار تصوف و درویشی می کند، صوفی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقوف
تصویر موقوف
وابسته، منوط، وقف شده، بازداشت شده، منتظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موصول
تصویر موصول
چیزی که به چیز دیگر پیوسته شده، وصل شده، پیوند شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصوف
تصویر متصوف
مردم صوفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصول
تصویر موصول
پیوسته شده به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
هنگام معین کرده شده ایستاده کرده شده و ایستاده شده، توقف داده شده، بازداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصوف
تصویر متصوف
((مُ تَ صَ وِّ))
کسی که اظهار تصوف و درویشی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقوف
تصویر موقوف
((مُ))
بازداشته شده، ملکی که در راه خدا وقف شده، تعطیل شده، معلق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موصول
تصویر موصول
((مُ))
وصل شده، پیوند شده، از نظر دستوری کلمه ای است که قسمتی از جمله را به قسمت دیگر می پیوندد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موصف
تصویر موصف
زابیده (وصف شده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصوفین
تصویر موصوفین
جمع موصوف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصوف شدن
تصویر موصوف شدن
زابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموصوف
تصویر ناموصوف
نازابیده زاب ناپذیر وصف نشده: (آفریدگارنه چیزست ونه نچیزونه محدودونه نامحدودونه موصوف ونه ناموصوف)
فرهنگ لغت هوشیار