جدول جو
جدول جو

معنی موصه - جستجوی لغت در جدول جو

موصه(مَ صَ)
یک بار شستن. ج، موصات. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موصی
تصویر موصی
کسی که به او وصیت و سفارش شده، وصیت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موصل
تصویر موصل
در بدیع شعری که تمام حروف یک مصراع یا بیت آن قابل اتصال باشد و بتوان آن ها را سر هم نوشت، متصل الحروف، پیوسته، متصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موزه
تصویر موزه
مکانی که آثار هنری، تاریخی و باستانی در آن نگه داری یا به معرض نمایش عمومی گذارده می شود
چکمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسه
تصویر موسه
زنبور، حشرۀ کوچکی از راستۀ نازک بالان، چهار بال نازک و نیش زهرآلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موصل
تصویر موصل
رساننده، آنکه چیزی را به دست کسی یا چیز دیگر می رساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسه
تصویر موسه
زنبور
فرهنگ لغت هوشیار
گریه و زاری نوحه، گوشه ایست در دستگاه سه گاه که بندرت در چهارگاه هم نواخته میشود. یا مویه زال. لحنی است در موسیقی قدیم: (بلفظ پارسی و چینی و خماخسرو بلحن مویه زال و قصیده لغزی) (منوچهری. د. چا. 138: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
شیفته شیفته ساز شیقتار شیفته کرده شده واله گردیده توضیح منوچهری در بیت ذیل: (بد خو شود از عشرت او سخت نکو خو عاقل شود از عادت او سخت موله) (منوچهری. د. چا. 89: 2) بکسر لام آورده ولی باید دانست قدما درین باب گاه تسامح کرده اند چنانکه منوچهری در همین قصیده} المنه لله {و} سبزه {و} فره {را قافیه قرار داده است. شیفته کننده واله سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
منصه منصه در فارسی: نمایانگاه، تخت اروس تخت پیوک، تخته فروش کرسیی که عروس بر آن نشیند: (قبل از آنکه عروس آن خدر بر منصه جلوه آید) (المعجم. چا. دانشگاه. 3) یا منصه عرض. کرسیی که کنیزکان را برای فروش بر آن بر آورند (سبک شناسی 33: 2)، جای ظهور چیزی. توضیح در تداول فارسی زبانان بفتح میم تلفظ شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجه
تصویر موجه
صاحب جاه و مقام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موچه
تصویر موچه
مغولی پایه، وزیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موده
تصویر موده
مودت در فارسی: دوست داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جای مخصوص عتیقه جات، گنجینه، مکانی که مجموعه ای از آثار باستانی و صنعتی و چیزهای گرانبها را در آن بمعرض نمایش گذارند کفش، پاپوش
فرهنگ لغت هوشیار
گل برف، برفک از گیاهان سوسن بری را گویند که بنام گل برف نیز مشهور است، برفک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصد
تصویر موصد
در بند بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصل
تصویر موصل
جای پیوند چیزی بچیزی، جای رسیدن و مکان وصول، میان ران و سرین شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصی
تصویر موصی
وصیت کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوصه
تصویر لوصه
دردپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوصه
تصویر شوصه
آماس پهلو (ذات الجنب)، شکمدرد، جهیدن رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصف
تصویر موصف
زابیده (وصف شده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موصل
تصویر موصل
((مُ وَ صَّ))
پیوند کرده شده، وصل شده، آن است که همه حروف یک مصراع یا یک بیت را بتوان به هم متصل کرد و سر هم نوشت، متصل الحروف، مقابل مقطع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مویه
تصویر مویه
((یِ))
گریه، نوحه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موزه
تصویر موزه
مجموعه آثار باستانی، محلی که آثار باستانی را در آن نگه داری کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موزه
تصویر موزه
((زِ))
چکمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موژه
تصویر موژه
((ژِ))
موژ. مویه، اندوه، غم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موسه
تصویر موسه
((س))
زنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موصی
تصویر موصی
((ص))
وصیت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موصل
تصویر موصل
((ص))
رساننده، پیوند دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موصی
تصویر موصی
((صا))
کسی که به او وصیت و سفارش شده، وصیت کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موله
تصویر موله
((مُ وَ لَّ))
دل داده، شیفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مونه
تصویر مونه
((نِ))
خاصیت، خاصیت طبیعی چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موزه
تصویر موزه
دیرین کده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موجه
تصویر موجه
درست انگاشته، پذیرفتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مونه
تصویر مونه
ایده
فرهنگ واژه فارسی سره