جدول جو
جدول جو

معنی مورونه - جستجوی لغت در جدول جو

مورونه
موریانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متروکه
تصویر متروکه
متروک، به جاگذاشته شده، واگذاشته شده، واگذاشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دورویه
تصویر دورویه
از دورو، از دو طرف، آنچه دارای دوروی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرونه
تصویر شیرونه
شیرینک، جوش های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می شود، زردزخم، شیرینه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
پیراهنی که بالاتر از همه پوشند مانند چوغه و امثال آن. (آنندراج). لباسی که روی لباسهای دیگر پوشند. بالاپوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
تأنیث مقرون. نزدیک. نزدیک به هم.
- مقرونه به قراین، نزد منطقیان عبارت است از مقدمات ظنیه مانند فروباریدن باران به وجودابر. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام جزیره ای است در جانب شمالی که شنقار را از آنجا آورند. و شنقار پرنده ای است سفید و شکاری ازجنس سیاه چشم، و گویند مردم آن جزیره همه زال و سفیدموی میباشند. (آنندراج) (برهان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
زن سپیدپوست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ وَ دِهْ)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان، واقع در شمال باختری قصبۀ رزن و شمال باختری دمق. این ده در دامنۀ کوه قرار دارد با هوای سرد و 750 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. از صنایع دستی زنان قالی بافی. راه مالرو است و در تابستان از دمق می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
مرون است در تمام معانی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به مرون و مرانه شود
لغت نامه دهخدا
(دارْ وَ نَ)
دهی از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد، در 21هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 18 هزارگزی خاور شوسه خرم آباد به کرمانشاه واقع و محلی است تپه ماهور. سردسیر. مالاریائی و دارای 90 تن سکنه است. آب آن از چشمه هاو محصول آن غلات، لبنیات، حبوبات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. ساکنین از طایفه حسنوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ ثَ)
تأنیث موروث. اموال موروثه یا اخلاق موروثه، به ارث رسیده. (از یادداشت مؤلف). رجوع به موروث شود
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
نعل موروکه، نعل بیرونی یعنی نعل موزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نعل مورک. نعل مورکه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
زره بافته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) ، زرهی که حلقه های آن نزدیک به هم بافته شده باشد. (ناظم الاطباء). زره متقارب بافته. (منتهی الارب) (آنندراج). زرهی که حلقه های او در همدیگر باشد. (ناظم الاطباء) ، زرهی که دوحلقه دوحلقه بافته شده باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، زره مرصع. (ناظم الاطباء). زره به جواهر مرصع. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تخت مرصعینه، از آن است قوله تعالی: علی سرر موضونه. (قرآن 15/56). (منتهی الارب). جامه و یا تخت مرصع. (ناظم الاطباء). جامه و یا تخت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
دختر پردگی. (منتهی الارب). دختر پردگین. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
زن سست کسل مند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
مؤنث موهون. زن سست. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به موهون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
خانه آراستۀ عروس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
زن خوار و ذلیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ئو نَ)
بار. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نفقۀ عیال وقوت روزانه. ج، مؤونات. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مایحتاج معیشت چون نفقه و توشۀ سفر. (آنندراج) (از منتخب اللغات). نفقۀ عیال و اولاد که انسان از کشیدن آن درماند. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به مؤنه و مؤنه و مؤونت شود، رنج و محنت. (آنندراج) (از منتخب اللغات). رنج. ج، مؤونات. (دهار) (مهذب الاسماء). تعب. (آنندراج) ، گرانی. (آنندراج). ثقل. مؤنه. رجوع به مؤنه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
مؤنث مودون. (منتهی الارب). زن کوتاه دست و کوتاه گردن و کوتاه سینه. (ناظم الاطباء). رجوع به مودون و مودنه شود، زن ناقص خلقت ناقص اندام، زن تنگ دوش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، زن درهم اندام کوتاه گردن خردجثه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بچۀ نزار و لاغر زاییده شده. (ناظم الاطباء). مودنه، تر نهاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). خیسانده. در آب نهاده تا نرم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مورجانه. موریانه. زنگی است که در آهن پیدا شود و به پرداخت زدوده نگردد. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (یادداشت لغت نامه). رجوع به مورچانه و موریانه شود
لغت نامه دهخدا
متکونه در فارسی مونث متکون: هست شونده هستی یاب مونث متکون جمع متکونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلونه
تصویر متلونه
مونث متلون
فرهنگ لغت هوشیار
متروکه در فارسی مونث متروک هلیده باز مانده مونث متروک: اموال متروکه جمع متروکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارونه
تصویر سارونه
درخت انگور تاک رز
فرهنگ لغت هوشیار
مبروره در فارسی مونث مبرور: نیکی یافته نیکفرجام، پذیرفته، بی آک مونث مبرور جمع مبرورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرهنه
تصویر مبرهنه
مبرهنه در فارسی مونث مبرهن: ، آشکار پروهان دار مونث مبرهن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه در زیر است در زیر جمله اسمی) آنچه زیر اوست آنچه بعد از اوست: بمحشر آدم و مادونه با هم همه زیر لوایت دست برهم. (اسرارنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
زرد زخم، گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور طفیلی بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. یا شیرینکها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که به طور انگل بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. این گیاهان فاقد ریشه هستند و به وسیله مکینه هایی مواد لازم و ضروری را از گیاه میزبان خود اخذ می نمایند. برگهای گیاهان مذکور متقابل و کامل و بدون گوشوارک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوردونه
تصویر اوردونه
فرانسوی رست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرونه
تصویر مقرونه
مقرونه در فارسی مونث مقرون زی یاز مونث مقرون مقابل مفروقه: (سبب تقدیم دایره هزج بردایره سریع آنست که اوتاد هزج و اخوات آن مقرونه است) (المعجم. مدچا. 52: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
فرهنگ لغت هوشیار
مئونت موونت مونه در فارسی: ، بار و بنه پارسی ماهانه، هزینه، بار و بنه بار، رنج سختی مایحتاج معیشت چون نفقه و توشه سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارونه
تصویر سارونه
((نَ))
درخت انگور
فرهنگ فارسی معین