جدول جو
جدول جو

معنی موذیگری - جستجوی لغت در جدول جو

موذیگری
حیله گری، مکاری، ناقلابازی، بدطینتی، بدجنسی، مردم آزاری، شرارت
متضاد: ساده لوحی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صوفیگری
تصویر صوفیگری
صوفی بودن، تصوف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موذی گری
تصویر موذی گری
حیله گری، بدجنسی، مردم آزاری
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
آزاردهندگی ورنج رسانندگی. (ناظم الاطباء). و رجوع به موذی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُو گَ)
غرشمالی. ارقگی. (فرهنگ فارسی معین). سروصدا کردن. داد و بیداد راه انداختن. پررویی کردن و فحش دادن و فضاحت کردن زنان در موقع نزاع. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده).
- کولیگری راه انداختن، در تداول عامه، داد و فریاد بیهود کردن. غرشمالی کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- کولیگری کردن، داد و فریاد کردن زن یا دختر. داد و فریاد کردن زن برای پیش بردن مقصودی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کولی بازی درآوردن.
، فسق وفجور. (آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
صوفیی. تصوف. صوفی بودن:
کند حق صوفیگری را ادا
به یک چشم بیند بشاه و گدا.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
عمل کردن چون لولی. تباهکاری زن.
- امثال:
لولی گری تخم نیست که بکارند.
هرکه لولیگری کرد لولی است
لغت نامه دهخدا
(مُ گَ)
شغل و عمل انشاء. (ناظم الاطباء). کار و عمل منشی. دبیری. کاتبی. رجوع به منشی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از موذی گری
تصویر موذی گری
موتکی موتک گری حیله گری و بد جنسی: (با نرمش و سهولتی دلپسند که از موذی گری و پست نهادی خالی بود کارهارا قبضه میکرد) (شام. 66)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوفیگری
تصویر صوفیگری
سوفیگری صوفیی تصوف صوفی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
غرشمالی ارقگی: هان پدر سوخته بیحیا با کولیگری و نانجیب بازی هنوز هیچ نشده میخواهی بسیم آخر بزنی ک یا کولیگری راه انداختن، داد و فریاد بیهوده کردن غرشمالی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوچیگری
تصویر هوچیگری
هو گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویگری
تصویر رویگری
عمل و شغل رویگر صفاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوفیگری
تصویر صوفیگری
((گَ))
تصوف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویگری
تصویر رویگری
((گَ))
عمل و شغل رویگری
فرهنگ فارسی معین
تصوف، درویشی، پشمینه پوشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد