- موخف(خِ)
گول بدان جهت که پلیدی خود را می زند چنانکه خطمی زده می شود. (منتهی الارب). گول و احمق. (ناظم الاطباء) ، یک نوع طعامی که کشک را ساییده و در آب شورانیده و روغن بر آن ریخته خورند. کال جوش. (ناظم الاطباء). طعامی است که پینو را ساییده در آب شورانیده روغن یا چربش تنک بر آن ریزند، خرما که در مسکه انداخته خورند. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمای در مسکه انداخته. (ناظم الاطباء) ، آب گل آلوده، بافندۀ چادر خز و یا صوف، گلیم چهارگوشۀ ستبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پزندۀ نان. نانوا. (ناظم الاطباء)
