جدول جو
جدول جو

معنی موقف

موقف((مَ قِ))
جای ایستادن، جای درنگ کردن، جمع مواقف
تصویری از موقف
تصویر موقف
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با موقف

موقف

موقف
اسبی که بالای دوش وی چپار باشد که گویا از سپیدی منقش است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، اسبی که در خردگاه دست و پای آن سپیدی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (صبح الاعشی ج 2 ص 21) ، خری که بر هر ذراع آن داغ مدور بود، بز کوهی و یا گاوی که در دست آن سرخی باشد مخالف سایر اندام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بز کوهی سفید. (مهذب الاسماء) ، مردم آزموده و استوارخرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تیر قماری که آن را می بازند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

موقف

موقف
آن که سبب می شود ایستادن و درنگ کردن کسی را در جایی، بازدارنده و ممانعت کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

موقف

موقف
ایستگاه، توقفگاه، جایگاه، محل، مسکن، مقام، مکان، موضع، محل وقوف، محل توقف حاجیان در عرفات
فرهنگ واژه مترادف متضاد