نعت مفعولی از وخط. مجروح شده با نوک شمشیر. (ناظم الاطباء) ، آمیخته موی و دوموی. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد آمیخته موی و دوموی. (ناظم الاطباء). آن که سفیدی در موی وی پدید آمده بود. (مهذب الاسماء)
نعت مفعولی از وخط. مجروح شده با نوک شمشیر. (ناظم الاطباء) ، آمیخته موی و دوموی. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد آمیخته موی و دوموی. (ناظم الاطباء). آن که سفیدی در موی وی پدید آمده بود. (مهذب الاسماء)
بیماریی در موی گیسو و محاسن و بروت که سر آن دو شاخ شود و ریختن گیرد. مرضی در موی که سر آن دو شقه کند و بریزاند. بیماریی است در موی که سر آن دو شقه شود و بریزد و دو شاخ شدن موی را عرب تمریط گوید. (یادداشت مؤلف) ، جرثومه و میکربی که مایۀ فساد و ریختن موی شود. (یادداشت مؤلف) ، داءالثعلب. (یادداشت مؤلف)
بیماریی در موی گیسو و محاسن و بروت که سر آن دو شاخ شود و ریختن گیرد. مرضی در موی که سر آن دو شقه کند و بریزاند. بیماریی است در موی که سر آن دو شقه شود و بریزد و دو شاخ شدن موی را عرب تمریط گوید. (یادداشت مؤلف) ، جرثومه و میکربی که مایۀ فساد و ریختن موی شود. (یادداشت مؤلف) ، داءالثعلب. (یادداشت مؤلف)
زمین وخیمه. (منتهی الارب). ارض موخمه، زمینی که گیاهش ناسازوار و ناگوارنده باشد. (ناظم الاطباء) ، طعامی که تخمه آرد. (آنندراج). متخمه. (منتهی الارب، مادۀ وخ م)
زمین وخیمه. (منتهی الارب). ارض موخمه، زمینی که گیاهش ناسازوار و ناگوارنده باشد. (ناظم الاطباء) ، طعامی که تخمه آرد. (آنندراج). متخمه. (منتهی الارب، مادۀ وخ م)
دهی است از بخش نیک شهر شهرستان چاه بهار واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری چاه بهار با 400 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ساکنان آن از طایفۀ شیرانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از بخش نیک شهر شهرستان چاه بهار واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری چاه بهار با 400 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ساکنان آن از طایفۀ شیرانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
گول بدان جهت که پلیدی خود را می زند چنانکه خطمی زده می شود. (منتهی الارب). گول و احمق. (ناظم الاطباء) ، یک نوع طعامی که کشک را ساییده و در آب شورانیده و روغن بر آن ریخته خورند. کال جوش. (ناظم الاطباء). طعامی است که پینو را ساییده در آب شورانیده روغن یا چربش تنک بر آن ریزند، خرما که در مسکه انداخته خورند. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمای در مسکه انداخته. (ناظم الاطباء) ، آب گل آلوده، بافندۀ چادر خز و یا صوف، گلیم چهارگوشۀ ستبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پزندۀ نان. نانوا. (ناظم الاطباء)
گول بدان جهت که پلیدی خود را می زند چنانکه خطمی زده می شود. (منتهی الارب). گول و احمق. (ناظم الاطباء) ، یک نوع طعامی که کشک را ساییده و در آب شورانیده و روغن بر آن ریخته خورند. کال جوش. (ناظم الاطباء). طعامی است که پینو را ساییده در آب شورانیده روغن یا چربش تنک بر آن ریزند، خرما که در مسکه انداخته خورند. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمای در مسکه انداخته. (ناظم الاطباء) ، آب گل آلوده، بافندۀ چادر خز و یا صوف، گلیم چهارگوشۀ ستبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پزندۀ نان. نانوا. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان رادکان بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 96 هزارگزی شمال باختری مشهد با 846 تن جمعیت آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان رادکان بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 96 هزارگزی شمال باختری مشهد با 846 تن جمعیت آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
موخره در فارسی مونث موخر: به واپس انداخته پس انداخته، پایانه پایانگفت رو در روی پیشگفتار یا سر آغاز مونث موخر: عقب انداخته، پایان کتاب یا رساله مقابل مقدمه
موخره در فارسی مونث موخر: به واپس انداخته پس انداخته، پایانه پایانگفت رو در روی پیشگفتار یا سر آغاز مونث موخر: عقب انداخته، پایان کتاب یا رساله مقابل مقدمه
پشت واپس، پس افتاده وامانده عقب افتاده، واحدی که در عقب عمده قوی جای دارد موخره الجیش عقبدار. آنکه پس از دیگری است، واپس داشته شده، مقابل مقدم، دنباله چشم
پشت واپس، پس افتاده وامانده عقب افتاده، واحدی که در عقب عمده قوی جای دارد موخره الجیش عقبدار. آنکه پس از دیگری است، واپس داشته شده، مقابل مقدم، دنباله چشم