جدول جو
جدول جو

معنی موافقه - جستجوی لغت در جدول جو

موافقه(مُ فَ قَ / فِ قِ)
موافقه. موافقت. سازگاری. سازواری. همفکری. همرایی. و رجوع به موافقت و موافقه شود: معارف ملک میان او و سلطان توسط کردند که موافقه را ملتزم شودو به قراری تن دردهد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 359).
- مال موافقه، مال مورد موافقت. مالی که در پرداخت آن دو طرف موافقت کرده باشند به منظور سازش. مال مصالحه: میان سلطان و شمس المعالی به وساطت جمعی اکابر مال موافقه معین شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 259).
- ، امر مورد موافقت. موافقتنامه. پیمان نامه. قراردادنامه. قرارداد. پیمان.
- موافقه بستن، قرارداد بستن. موافقت کردن بر سر موضوع و امری. موافقتنامه نوشتن در مورد مسأله ای. پیمان بستن: با او موافقه بست و پنجاه سر از خیار فیلان او بستد. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
موافقه(عِ / عَ)
سازواری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) سازوار کردن با کسی. ضد مخالفت و خلاف. (ناظم الاطباء). با کسی موافقت کردن. (تاج المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). وفاق. (منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به موافقت شود، درخور آمدن. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) ، یافتن کسی را. (ناظم الاطباء). یافتن، گویند: وافقته اذا صادفته. (منتهی الارب) ، قصد چیزی کردن، گویند وافقت السهم بالسهم، قصد آن کردم به تیری. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح ریاضی) دو عدد راگویند که عدد بزرگتر بر عدد کوچکتر قابل تقسیم نباشد، ولی هر دو بر عددی سوم قابل قسمت باشند مانند هشت و بیست که هر دو بر چهار قابل تقسیم هستند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). متوافق. و رجوع به متوافق شود
لغت نامه دهخدا
موافقه
موافقت در فارسی: ساختاری آشتی ساز واری همداستانی
تصویری از موافقه
تصویر موافقه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مواقفه
تصویر مواقفه
مالی که برای پرداختن آن با هم قرارومدار می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
با هم سازش کردن، همراه شدن، سازگاری
فرهنگ فارسی عمید
مرافقه و مرافقت در فارسی: همراهی همگامی دوستی، سازگاری باهم رفیق شدن دوست گشتن، همراهی کردن، رفق کردن ملاطفت نمودن جمع مرافقات
فرهنگ لغت هوشیار
منافقه و منافقت در فارسی دو رویی دو زبانی ماخی ابلوکی دورویی کردن نفاق ورزیدن، دورویی نفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
هم رای شدن با یکدیگر هم فکر گردیدن، سازگار شدن، هم رایی، سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
مواثقه و مواثقت در فارسی: پیمان بستن عهد و پیمان کردن با هم قرار داد بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافقه
تصویر مرافقه
((مُ فَ قَ یا قِ))
دوست شدن، همراه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
((مُ فِ قَ))
سازش کردن، همراهی کردن، سازگاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موافقم
تصویر موافقم
هم داستانم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
هم داستانی، پذیرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
يوافق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
Assent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
assentiment
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
assentimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
رضامندی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
การยินยอม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
idhini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
הסכמה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
同意
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
同意
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
동의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
সম্মতি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
persetujuan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
zgoda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
सहमति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
assenso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
consentimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
Zustimmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
instemming
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
согласие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از موافقت
تصویر موافقت
згода
دیکشنری فارسی به اوکراینی