جدول جو
جدول جو

معنی مواقفه

مواقفه
مالی که برای پرداختن آن با هم قرارومدار می گذارند
تصویری از مواقفه
تصویر مواقفه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مواقفه

مواقفه

مواقفه
مواقفه. درخواست ایستادن و ایستادگی از کسی در امری. (از یادداشت مؤلف). درخواست و ابرام و پافشاری و ایستادگی در کاری چنانکه در جنگی و یااظهار عقیدتی: سلطان از انفت قبول مواقفه با آن سخن موافقت ننمود. (تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

مواقفه

مواقفه
مواقفه. وقاف. (منتهی الارب). با کسی فراایستادن در کار و یا در جنگ و پیکار. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی در جنگ بایستادن. (از تاج المصادر بیهقی). و رجوع به مواقفه شود، ایستادن خواستن. (منتهی الارب). استادن خواستن. (آنندراج). درخواست نمودن از کسی وقوف و ایستادن بر امری را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مواقعه

مواقعه
مواقعه و مواقعت فارسی: در افتادن به هم همستیزی، گای گادن جنگ کردن با کسی، جماع کردن، حرب ستیزه، جماع آمیزش
فرهنگ لغت هوشیار

موالفه

موالفه
خو گری خو گیری منسوب به مال نهائی مقابل حالی: رنجهای بی نهایت مالی بر شماتت اعدا حالی برگزیدم. خوگر شدن خوگری خوگر شدن روان بندگان یاران
فرهنگ لغت هوشیار

مواقعه

مواقعه
جنگ کردن با کسی، جماع کردن، حرب، ستیزه، جماع، آمیزش
مواقعه
فرهنگ فارسی معین

مثاقفه

مثاقفه
نبرد کردن با کسی در دانایی و استادی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). با کسی در استادی و دانایی مبارزه کردن و بر او چیره گشتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

موالفه

موالفه
با کسی الفت گرفتن. (منتهی الارب). ولاف. (منتهی الارب). الفت گرفتن و خوی کردن با کسی. (ناظم الاطباء). الف گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به موءالفت و موءالفه شود، نزدیک شدن به کسی یا به چیزی. (منتهی الارب). متصل شدن به کسی و نزدیک گردیدن به او. (ناظم الاطباء). باکسی پیوستن. (دهار) (المصادر زوزنی) (آنندراج) ، نسبت کردن خود را به کسی یا به چیزی. (منتهی الارب). نسبت کردن خود را به کسی. (ناظم الاطباء) ، با هم آمدن قوم برابر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مواکفه

مواکفه
روباروی جنگیدن و معارضه نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا