جدول جو
جدول جو

معنی مواضیع - جستجوی لغت در جدول جو

مواضیع(مَ)
جمع واژۀ موضوع. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). رجوع به موضوع شود
لغت نامه دهخدا
مواضیع
موضوع ها، موضوعات
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موازین
تصویر موازین
میزان ها، مقیاس ها، معیارها، اندازه ها، مقدارها، سالم ها، سرحال ها، ترازوها، جمع واژۀ میزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواضعه
تصویر مواضعه
با هم در کاری یا امری متفق و همدست شدن، قرار گذاشتن با یکدیگر برای انجام دادن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاریع
تصویر مصاریع
مصراع ها، نیمه های از ابیات شعر، لنگه های در، جمع واژۀ مصراع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواعید
تصویر مواعید
میعادها، جای وعده کردن ها، زمان وعده کردن ها، وعده گاه ها، میعادگاه ها، جمع واژۀ میعاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواضع
تصویر مواضع
موضع ها، محلهای قرار گرفتن، جمع واژۀ موضع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالید
تصویر موالید
مولودها، زاییده شده ها، فرزندها، کنایه از نتیجه ها، تولدها، جمع واژۀ مولود
موالید ثلاثه: کنایه از جماد، نبات و حیوان
موالید سه گانه: کنایه از جماد، نبات و حیوان، موالید ثلاثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواقیت
تصویر مواقیت
میقات ها، محل قرارها، محلهای احرام بستن حجاج، وقت ها، هنگام ها، جمع واژۀ میقات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواثیق
تصویر مواثیق
میثاق ها، عهدها، پیمان ها، جمع واژۀ میثاق
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ضِ)
جمع واژۀ موضع به معنی جای. (آنندراج) (اقرب الموارد) (دهار) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) ، جایها و محلها و قریه ها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ موضع. جایگاهها. محلها. موقعها. موردها. مطلق مکانها: اگر مواضع حقوق به امساک نامرعی دارد به منزلت درویشی باشد. (کلیله و دمنه). در آن مواضع که به روزگار دیگر پادشاهان ملک ملوک را ناسزا می گفتند امروز همواره عبادت می کنند. (کلیله و دمنه). هر که...در مواضع شبهت به رخصت و غفلت راضی گردد از... میامن مجاهدت در عبادت باز ماند. (کلیله و دمنه) ، سرگذشتها. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح منطقی) طوبیقا، و آن درجدل قوانین و اموری است که بدان صناعت جدل را تنظیم کنند. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به طوبیقا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ ماضیه.
- مواضی ایام، گذشته های زمان. (از یادداشت مؤلف) : در مواضی ایام و سوالف اعوام در اقلیم هندوستان پادشاهی بوده است. (سندبادنامه ص 31). آورده اند که در مواضی دهر و سوالف سنین و شهور... (سندبادنامه ص 218). در مواضی ایام دهقانی بوده است صاین و متدین و متورع و متقی. (سندبادنامه ص 129). و رجوع به ماضی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ میضنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به میضنه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرضع. (متن اللغه). رجوع به مرضع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مواعید
تصویر مواعید
جمع میعاد، پشت گاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواثیق
تصویر مواثیق
جمع میثاق، پیمانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موازین
تصویر موازین
جمع میزان، ترازو ها سنجه ها اندازه ها جمع میزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواشیر
تصویر مواشیر
جمع میشار، اره ها، جمع موشور، شوشه ها (منشور ها) جمع موشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواشیق
تصویر مواشیق
جمع میشاق، دندانه های برنگ دندانه های کلید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماشیه: چارپایان مانند گاو گوسفند شتر، مالیات چارپا مالیاتی که بگاو و استر و خر تعلق میگیرد مواشیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواضعت
تصویر مواضعت
با یکدیگر قرار نهادن قرار گذاشتن: (پس بعضی از ایشان اعتراف نمودند و تمامی مواضعت و مبایعت خویش مقرر گردانید و دیگران بضرورت اقتدا کردند.) (کلیله. مصحح مینوی 324)، متارکه کردن خرید و فروش، سازواری کردن موافقت کردن، قرار گذاری، متارکه خرید و فروش، سازواری موافقت، قرار داد، جمع مواضعات
فرهنگ لغت هوشیار
مواضعه و مواضعت در فارسی: گرو بستن سامه بستن (سامه شرط)، دست کشیدن: از داد و ستد، ساز واری، آگاهی بخشیدن با یکدیگر قرار نهادن قرار گذاشتن: (پس بعضی از ایشان اعتراف نمودند و تمامی مواضعت و مبایعت خویش مقرر گردانید و دیگران بضرورت اقتدا کردند.) (کلیله. مصحح مینوی 324)، متارکه کردن خرید و فروش، سازواری کردن موافقت کردن، قرار گذاری، متارکه خرید و فروش، سازواری موافقت، قرار داد، جمع مواضعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرابیع
تصویر مرابیع
به گونه رمن باران های بهاری بارش های آغاز بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواعین
تصویر مواعین
جمع ماعون، مانه ها، کاچار ها، اسباب و لوازم خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاریع
تصویر مصاریع
جمع مصراع، لنگه ها بندها جمع مصراع: (در تعریف شعر) گفتند متساوی تا فرق باشد میان بیتی تمام و میان مصاریع مختلف هر یک بروزن دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواجید
تصویر مواجید
جمع وجد، وشت ها، رقص ها، جاور ها، حالت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواضع
تصویر متواضع
فروتن، فرمان بردار، احترام کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالید
تصویر موالید
زادگان، فرزندان، جمع مولود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواضع
تصویر مواضع
جمع موضع، جای ها جمع موضع جاها مکانها
فرهنگ لغت هوشیار
ترانه بندگان نوعی شعر و ترانه عربی که موالی (بندگان) برای خداوندان خود میخوانده و در ترجیع آن کلمه} یا موالیا {را تکرار میکرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواریث
تصویر مواریث
جمع میراث، رخن ها مانداک ها جمع میراث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواضع
تصویر متواضع
((مُ تَ ض))
فروتن، فروتنی کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواضع
تصویر مواضع
((مَ ض))
جمع موضع، جاها، مکان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متواضع
تصویر متواضع
فروتن
فرهنگ واژه فارسی سره
موضع ها، جایگاهها، مکانها، موارد
فرهنگ واژه مترادف متضاد