- مواسات
- یاری دادن، به هم کمک کردن با دادن مال
معنی مواسات - جستجوی لغت در جدول جو
- مواسات
- یاری کردن بمال و تن، یاری گری: (و بمواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری) (کشف الاسرار 510: 2)
- مواسات ((مُ))
- یاری کردن، کمک رساندن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
موافقت کردن با کسی
موافقت کردن با کسی در کاری
مقابل شدن، رو به رو شدن، برابر بودن
رنج کشیدن، سختی کشیدن، به رنج و تعب افتادن
دوستی، برادری، برادر خوانده شدن، دوست و برادر شدن
با هم دوستی و پیوستگی داشتن، یاری داشتن، پیروی کردن
رنج کشیدن
سازمانها، بنگاهها، جمع موسسه
با کسی دوستی و پیوستگی داشتن، پی در پی کردن کاری را، دوستی، پیوستگی: (... و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات تو صافی تر گشت) (کلیله. مصحح مینوی. 32)
موافقت کردن با کسی در امری، موافقت، خبر آمدن چیزی مبتدا را بلاوسطه (یعنی بدون آوردن کلمه ذو و غیر آن) مانند: (زید قائم {بخلاف} زید قیام {که آن حمل صحیح نمی باشد مگر با آوردن واسطه مانند: زید ذو قیام
مواسا و مواسات در فارسی: تیمناک یاریگری یاری از دل و جان
روبرو شدن مقابل شدن، روبارویی مقابله
باکسی دوستی و برادری داشتن: اکنون اگر میسر گردد بازگوی داستان دوستان یک دل و کیفیت موالات و افتتاح مواخات ایشان... برادری کردن دوست شدن، مراعاه النظیر
موافقت کردن سازش کردن، موافقت سازش. فرمان بردن از کسی، موافقت کردن با کسی، فرمانبرداری، موافقت: (چون از الموت... باقزوین اتفاق معاودت افتاد و بمواتات سعادتی که آن روز بود... کارهایی که از حضرت بصدد اتمام آن بودم بر حسب ارادت تمشیت یافت) (نفثه المصدور. چا یز. 9)
جمع موانسه، خو گیری ها دمسازی ها جمع موانست
یاری کردن بمال و تن، یاری گری: (و بمواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری) (کشف الاسرار 510: 2)
سزا، شکنجه، پادافره
ادویه، مواد داروئی
داروگر، داروساز
ملزومات سپاهیان که پیش از ورود آنان تهیه کنند
جمع سوال، پرسش ها جمع سوال پرسشها
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
از کسی دفاع کردن، پشتیبانی کردن
مکر، حیله، جمع واژۀ لباس، حیله گری ها برای مثال سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن / پند را باز ندانی ز لباسات و فریب (ناصرخسرو - ۵۲۱)
مدارا کردن با دشمن، پنهان ساختن دشمنی
رعایت یکدیگر کردن، نگه داشتن و حفظ کردن چیزی، جریان امری را در نظر گرفتن