جدول جو
جدول جو

معنی مواطات

مواطات(عَ مَ)
موافقت کردن. (غیاث) (از آنندراج) (یادداشت مؤلف). موافقت. موافقت کردن با کسی. وطاء. (یادداشت مؤلف). مواطاه. مواطا. و رجوع به مواطا و مواطاه شود.
- مواطات کردن، با یکدیگرنهادن. قرارداد بستن. معاهده نمودن. (از یادداشت مؤلف) : چهل مرد بیامدند و مواطات کردند. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
- ، بهم ساختن. سازش کردن. ساخت و پاخت کردن: با بزرگان فرس و وزیران او در سرّ مواطات کردند و شیرویه را بر پدر بیرون آوردند. (نظامی عروضی).
، پامال کردن. کوفتن: محجۀ انصاف که به مواطات اقدام ظلم تمام مندرس و محو گشتند. (سندبادنامه ص 10) ، (اصطلاح منطقی) خبرگشتن چیزی بلاواسطه مر مبتدا را ای بدون انضمام کلمه ذوو غیر آن، چنانچه زیدٌ قائم به خلاف زید قیام که آن حمل صحیح نمی باشد مگر به واسطۀ ذو ای زیدٌ ذو قیام. (غیاث) (از آنندراج). حمل مواطاه. رجوع به ذیل حمل شود
لغت نامه دهخدا