جدول جو
جدول جو

معنی موازات - جستجوی لغت در جدول جو

موازات
مقابل شدن، رو به رو شدن، برابر بودن
تصویری از موازات
تصویر موازات
فرهنگ فارسی عمید
موازات
(مُ)
برابری و مقابلی و محاذات. (ناظم الاطباء). موازاه. مقابله. مواجهه. محاذات. ازاء. برابر شدن. (یادداشت مؤلف). مقابله و برابری. (غیاث) (آنندراج). مقابله. (المصادر زوزنی) : با دوازده هزارسوار گزیده به موازات رایات سلطان آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 245). و رجوع به موازاه شود، (اصطلاح هندسی) قرار گرفتن دو نقطه در سمت واحد به طوری که هیچ یک بالاتر و پایین تر نباشند. و در خطوط مستقیم نیز موازات اطلاق می شود از جهت قرار گرفتن آنها در سطح واحد که اگر از دو سو امتداد داده شوند تا بی نهایت نیز بهم نمی رسند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
موازات
روبرو شدن مقابل شدن، روبارویی مقابله
تصویری از موازات
تصویر موازات
فرهنگ لغت هوشیار
موازات
((مُ))
برابری، برابر بودن، روبرو شدن
تصویری از موازات
تصویر موازات
فرهنگ فارسی معین
موازات
محاذات، مقابل
متضاد: تقاطع، روبه رو شدن، مقابل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مواتات
تصویر مواتات
موافقت کردن با کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواطات
تصویر مواطات
موافقت کردن با کسی در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موازرت
تصویر موازرت
یاری و کمک کردن، وزیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواسات
تصویر مواسات
یاری دادن، به هم کمک کردن با دادن مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفازات
تصویر مفازات
مفازه ها، بیابانهای بی آب و علف، جمع واژۀ مفازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواخات
تصویر مواخات
دوستی، برادری، برادر خوانده شدن، دوست و برادر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالات
تصویر موالات
با هم دوستی و پیوستگی داشتن، یاری داشتن، پیروی کردن
فرهنگ فارسی عمید
موافقت کردن با کسی در امری، موافقت، خبر آمدن چیزی مبتدا را بلاوسطه (یعنی بدون آوردن کلمه ذو و غیر آن) مانند: (زید قائم {بخلاف} زید قیام {که آن حمل صحیح نمی باشد مگر با آوردن واسطه مانند: زید ذو قیام
فرهنگ لغت هوشیار
موافقت کردن سازش کردن، موافقت سازش. فرمان بردن از کسی، موافقت کردن با کسی، فرمانبرداری، موافقت: (چون از الموت... باقزوین اتفاق معاودت افتاد و بمواتات سعادتی که آن روز بود... کارهایی که از حضرت بصدد اتمام آن بودم بر حسب ارادت تمشیت یافت) (نفثه المصدور. چا یز. 9)
فرهنگ لغت هوشیار
باکسی دوستی و برادری داشتن: اکنون اگر میسر گردد بازگوی داستان دوستان یک دل و کیفیت موالات و افتتاح مواخات ایشان... برادری کردن دوست شدن، مراعاه النظیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موازاه
تصویر موازاه
موازات در فارسی: همسویگی، رو با رویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موازرت
تصویر موازرت
مدد کردن یاری نمودن، مدد یاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواسات
تصویر مواسات
یاری کردن بمال و تن، یاری گری: (و بمواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری) (کشف الاسرار 510: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
با کسی دوستی و پیوستگی داشتن، پی در پی کردن کاری را، دوستی، پیوستگی: (... و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات تو صافی تر گشت) (کلیله. مصحح مینوی. 32)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفازات
تصویر مفازات
جمع مفازه، زهایشگاهان، پیروزیگاهان، میر گاهان، کویر ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخازات
تصویر مخازات
بذلت افکندن، رسوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
جزا و پاداش نیکی و یا بدی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواخات
تصویر مواخات
((مُ))
برادری، دوستی و برادری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موازرت
تصویر موازرت
((مُ زِ رَ))
یاری نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواسات
تصویر مواسات
((مُ))
یاری کردن، کمک رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواطات
تصویر مواطات
((مُ))
موافقت کردن با کسی در امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موالات
تصویر موالات
((مُ))
دوستی و پیوستگی داشتن با کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخازات
تصویر مخازات
((مُ))
به ذلت افکندن، رسوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
((مُ))
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
سزا، شکنجه، پادافره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
Penalization, Punishment, Retribution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
penalização, punição, (PT) retribuição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
Bestrafung, (DE) Vergeltung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
kara, (PL) zemsta
دیکشنری فارسی به لهستانی