مشورت کردن رای زدن، مشورت رایزنی، تحقیق مطالعه: درین فن التماس موامره ای کرد تاغور معرفت (من) در شرح غوامض آن بشناسد و اقتراح تصنیفی نمود تااندازه شاو من در مضامار تفصی از مضایق آن بداند
همپشتی کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). موازرت. مدد کردن و یاری نمودن کسی را (ولی کمتر استعمال می شود و بیشتر مؤازره با همزه می گویند). (ناظم الاطباء). یاری دادن. (غیاث) (از اقرب الموارد). ورجوع به مؤازره شود، وزیری کردن. (منتهی الارب). کسی را وزیری کردن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). وزارت. وزیری کردن. (از غیاث) (از آنندراج). و رجوع به موازرت شود، بردن و حمل کردن. (از اقرب الموارد)