جدول جو
جدول جو

معنی موادات - جستجوی لغت در جدول جو

موادات
(عَ رَ دَ)
دیه گرفتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مواسات
تصویر مواسات
یاری دادن، به هم کمک کردن با دادن مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالات
تصویر موالات
با هم دوستی و پیوستگی داشتن، یاری داشتن، پیروی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواتات
تصویر مواتات
موافقت کردن با کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواطات
تصویر مواطات
موافقت کردن با کسی در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منادات
تصویر منادات
یکدیگر را خواندن و آواز دادن، با یکدیگر در انجمن نشستن و مشورت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موادعت
تصویر موادعت
ترک دشمنی کردن، با هم آشتی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معادات
تصویر معادات
با هم دشمنی کردن، دشمن یکدیگر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موازات
تصویر موازات
مقابل شدن، رو به رو شدن، برابر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفادات
تصویر مفادات
سربها دادن و کسی را آزاد کردن، فدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهادات
تصویر مهادات
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواخات
تصویر مواخات
دوستی، برادری، برادر خوانده شدن، دوست و برادر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میادات
تصویر میادات
پاداش دادن، دست به دست کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
موافقت کردن سازش کردن، موافقت سازش. فرمان بردن از کسی، موافقت کردن با کسی، فرمانبرداری، موافقت: (چون از الموت... باقزوین اتفاق معاودت افتاد و بمواتات سعادتی که آن روز بود... کارهایی که از حضرت بصدد اتمام آن بودم بر حسب ارادت تمشیت یافت) (نفثه المصدور. چا یز. 9)
فرهنگ لغت هوشیار
باکسی دوستی و برادری داشتن: اکنون اگر میسر گردد بازگوی داستان دوستان یک دل و کیفیت موالات و افتتاح مواخات ایشان... برادری کردن دوست شدن، مراعاه النظیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موادعت
تصویر موادعت
صلح کردن آشتی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موازات
تصویر موازات
روبرو شدن مقابل شدن، روبارویی مقابله
فرهنگ لغت هوشیار
موافقت کردن با کسی در امری، موافقت، خبر آمدن چیزی مبتدا را بلاوسطه (یعنی بدون آوردن کلمه ذو و غیر آن) مانند: (زید قائم {بخلاف} زید قیام {که آن حمل صحیح نمی باشد مگر با آوردن واسطه مانند: زید ذو قیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواسات
تصویر مواسات
یاری کردن بمال و تن، یاری گری: (و بمواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری) (کشف الاسرار 510: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مولده، بر ساختگان فرزندان سه گانه سه گوهر جمع مولده تولید شده ها، موالید ثلاثه: جماد نبات و حیوان: (و چون مدار عمارت و آبادانی و بقای نضارت و حیات مولدات نباتی و حیوانی به آبست)
فرهنگ لغت هوشیار
با کسی دوستی و پیوستگی داشتن، پی در پی کردن کاری را، دوستی، پیوستگی: (... و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات تو صافی تر گشت) (کلیله. مصحح مینوی. 32)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موکدات
تصویر موکدات
جمع موکد، جمع موکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منادات
تصویر منادات
یکدیگر را آواز دادن، جارزدن، جار زنی اعلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفادات
تصویر مفادات
سربها گرفتن و آزاد کردن کسی را، نجات دادن خلاص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معادات
تصویر معادات
عداوت کردن و با کسی دشمنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مراده، آرزوها خواست ها جمع مراده، جمع مراد آرزوها مقصودها: و از شهاب الدین مسعود شنیدم... که هنوز اوهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادات
تصویر مبادات
آشکار کردن، ظاهر کردن دشمنی، ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معادات
تصویر معادات
((مُ))
عداوت، دشمنی با یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفادات
تصویر مفادات
((مُ))
نجات دادن، خلاص کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهادات
تصویر مهادات
((مُ))
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موالات
تصویر موالات
((مُ))
دوستی و پیوستگی داشتن با کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواطات
تصویر مواطات
((مُ))
موافقت کردن با کسی در امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواسات
تصویر مواسات
((مُ))
یاری کردن، کمک رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موازات
تصویر موازات
((مُ))
برابری، برابر بودن، روبرو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواخات
تصویر مواخات
((مُ))
برادری، دوستی و برادری
فرهنگ فارسی معین