جدول جو
جدول جو

معنی موئک - جستجوی لغت در جدول جو

موئک
از ادوات تله پرندگان که از موی دم اسب است، ترک خوردگی استخوان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موئل
تصویر موئل
ملجا، جای پناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موشک
تصویر موشک
مصغر موش، موش کوچک، از آلات آتش بازی، در امور نظامی از آلات جنگ که دارای مواد منفجره است و در جنگ ها به کار می رود، دستگاهی که به فضا پرتاب می شود
موشک کور: در علم زیست شناسی موش کور، برای مثال نور گیتی فروز چشمۀ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَرْ رَ)
بیگناه. (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انه لمورک فی الامر، ای لیس له ذنب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان پس کوه بخش ریوش شهرستان کاشمر واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری ریوش با 8034 تن سکنه آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نیش جانوران گزنده مانند کژدم و جز آن، (ناظم الاطباء)، نیش را گویند خواه نیش عقرب باشد و خواه نیش چیزهای دیگر، (برهان)، میش را گویند، (فرهنگ جهانگیری)، میش بود، (فرهنگ اسدی)، به معنی میش است و در برهان به معنی نیش آمده، (آنندراج) (انجمن آرا)، پیش، این کلمه را که فرهنگها به معنی میش، پیش، و نیش به اختلاف نوشته اند تنها یک شاهد مغلوط عسجدی در فرهنگ اسدی (چ اقبال ص 303) به صورت زیر دارد:
هرکه موک مردمان جوید بشو گو خط دوکش
که نخست او را زند باشد موک (؟)،
چنانکه مشهوداست در بیت عسجدی به قدری تحریف و تصحیف شده که نه وزن را می توان فهمید نه معنی را، لیکن به قرینۀ کلمه ’زدن’ و ’تند’ همین اندازه معلوم می شود که موک به معنی نیش جانور زننده است نه به معنی میش و نه بیش که پاره ای فرهنگها نوشته اند، (از یادداشت مؤلف)،
حرامزاده، بدذات، مول، (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای کفشگرانه درزی گربز موک
با من چو درفش و سوزنی نوک به نوک،
سوزنی،
و رجوع به ’مول’ در برهان قاطع شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خواجۀ بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 41هزارگزی شمال فیروزآباد با 135 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)، قریه ای است یک فرسنگ و نیمی بیشتر شمالی زنجیران، (فارسنامۀ ناصری)، چشمۀ موک از بلوک خواجه از قریۀ موک برخاسته است، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان شراء بالای بخش وفس شهرستان اراک، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 73 تن جمعیت. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان بخش سمیرم بالای شهرستان شهرضا واقع در 47 هزارگزی جنوب سمیرم با 250 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مور خرد. مورچه. (یادداشت مؤلف). رجوع به مور و مورچه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
آنکه وی را حقی نباشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فلان مورک فی هذه الابل، فلان را حقی در این شتران نیست. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مو مَ)
ماهی مومک. یکی از گونه های ماهی ساردین است. رجوع به ساردین شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مصغر موش یعنی موش کوچک. (ناظم الاطباء). نوعی از موش است. (آنندراج). موش خرد. و این کلمه با موسکولوس لاتینی لفظاً و معناً از یک ریشه است، چه موسکولوس هم به معنی موش کوچک است. (یادداشت مؤلف) :
نور گیتی فروز چشمۀ هور
زشت باشد به چشم موشک کور.
(گلستان).
موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر به موشانا.
عبید زاکانی.
، عضله. ماهیچه. (یادداشت مؤلف). الیه. (دهار) : حماه، موشک گوشت ساق. الیه. موشک ساق. (منتهی الارب) ، نوعی از آتش بازی. (ناظم الاطباء). قسمی آتش بازی. (شرفنامه ج 2 ص 264). قسمی آتش بازی که در آن آلتی از کاغذ کلاهک مانند و به شکل موش سازند و درون آن باروت و شوره ریزند و فتیله نهند و چوبی دم آسا بر آن تعبیه کنند و آتش زنند و بر هوا پرتاب کنند. (یادداشت مؤلف) : صدهزار چراغ بر ریسمانها تعبیه کنند و موشکها بر اطراف آن بندند بر وجهی که چون یک چراغ برافروزند موشک بر آن ریسمانها دویده به هر چراغ که رسد روشن سازد. (حبیب السیر چ 1 خاتمه ص 43) ، فشنگ. (ناظم الاطباء) ، قسمی کشتی تندرو. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح نظامی) قسمی از آلات ناریۀ جنگ که بیشتر در دریا به کشتی دشمن افکنند. قسمی سلاح انفجاری. نوعی از بمب محتوی مواد منفجره. (یادداشت مؤلف). آلتی جهنده که به فضا پرتاب شود. موشک مجهز به موتور جت و دارای همه گونه وسیلۀ لازم برای پیشروی است. قوه انفجاری که بر اثر احتراق بنزین در انتهای موشک پدید می آید قدرت جهشی در آن به وجود می آورد که موشک را به جلو می راند. موشک دارای دو یا سه طبقه است و هنگامی که خود را به مدار زمین می رساند قسمتهای اضافی آن که مخزن گاز و نیرو هستند و قوه محرکۀ موشک را تشکیل می دهند جدا می شوند و به زمین می افتند و فقط اطاقک موشک - که حامل سرنشین و تجهیزات فنی و وسایل لازم است - در مدارزمین قرار می گیرد و به موجب قوانین حرکت اجرام سماوی به مسیر خود ادامه می دهد. موشک دارای فرمانهای دستی است و فضانوردان با کمک این فرمانها موشک را هدایت می کنند. موشک دارای فلز مرکبی است که قدرت مقاومت شگفت انگیز دارد و اشعۀ خورشید و عوامل جوی نمی توانندروی آن اثر بگذارند. پیش از آن که فضانورد بخواهد فرود آید باید سفینۀ فضایی یک نیم دور بچرخد بطوری که پشت فضانورد در جهت حرکت قرار گیرد و او بتواند با کاهش شتاب مقاومت کند. در این هنگام فضانورد دستگاههای ترمزکننده را به حرکت درمی آورد و از سرعت سفینه می کاهد و وقتی که اطاقک فضانورد در هشت هزارگزی زمین است، دستگاههای ترمزکننده دایم از سرعت اطاقک میکاهدو سرانجام فضانورد با چترنجات فرود می آید. موشکهای فضایی مجهز به یک دستگاه تهیۀ هوا هستند. این دستگاه نه فقط دایماً هوای تازه تهیه می کند، بلکه درجۀ نسبی هوا را نیز حفظ می نماید و درجۀ حرارت را همواره بیست درجۀ سانتی گراد نگه می دارد. دو دوربین تلویزیون موشک همیشه مراقب وضع فضانورد است و تصاویر او رابه زمین می فرستد. دستگاه تلفن برای مکالمه با زمین، مخزن ذخیرۀ غذا و دستگاههای مختلف خبرگیری و فیلم برداری و ضبط صدا نیز در موشکها تعبیه می شود. موشک انواعی دارد. که به کیفیت پرتاب آن بستگی دارد از قبیل زمین به زمین و زمین به هوا و قاره پیما و غیره.
- موشک دریایی، اژدر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 2 هزارگزی شمال خاوری سنندج با 100 تن جمعیت. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است. سرباز خانه پادگان مریوان در اراضی این ده بنا گردیده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ملک. ملکوم نیز خوانده شده است. خدای عمونیان است که قربانیهای انسانی ازبرای وی تقدیم می نمودند مخصوصاً از بچه ها. و چنانکه حاخامیان گویند این بت از مس ساخته شده بر کرسیی ازمس نشسته دارای سر گوساله بود و تاجی بر سر می داشت و کرسی و خود بت مجوف بود و در جوف آن آتش می افروختند و قربانی را در آن می گذاشتند فوراً می سوخت و اهالی در آن اثنا طبلها می نواختند که صدای داد و فریاد وی را نشنوند و با وجودی که انبیا مکرراً این عادت وحشیانه را سخت منع فرمودند باز یهود بارها بدان گرفتارگشتند. (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به مولوخ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
این کلمه در بیت ذیل ازسوزنی آمده است و ظاهراً مصغر مول است:
صمصامک غرعروس بی حمیت و ننگ
اندر پی مولک آمدی سی فرسنگ.
سوزنی.
رجوع به مول شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
رهایی، جای رهایی. جای پناه. (منتهی الارب). ملجاء. (المنجد). اندخسواره. (دهار). مرجع. (اقرب الموارد). پناهگاه. (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). ملجاء. معقل. وزر. پناه. پناهگاه. مأوی. (یادداشت مؤلف) : ایشان را وزر و موئل و معقل و دستگیر نباشد. (تاریخ بیهق ابن فندق ص 15) ، ایستادنگاه سیل. (منتهی الارب). ایستادنگاه آب. (آنندراج) ، در اصطلاح کفشگری، پس آهنگ، یعنی آهنی که برای فراخ کردن کفش همراه قالب در پس کفش نهند. (از یادداشت مؤلف). رجوع به پس آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَءْ ءِ)
خداوند ستور. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). خداوند گله و رمه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
موچاک. جعل و زنبور سیاه، ماچ و بوسه. (ناظم الاطباء). و رجوع به موچاک شود
لغت نامه دهخدا
میش. توضیح در لغت فرس (چا. اقبال ص 303) بمعنی} میش {آمده ولی در برهان میش به} نیش {تحریف شده: (موک... مطلق نیش را گویند خواه نیش عقرب باشد و خواه نیش چیزهای دیگر {و مولف سراج اللغات پس از این اعتراض گوید: (درین صورت تحریف در معنی کرده. {در لغت فرس شاهدی برای معنی میش از عسجدی آمده که درست نمی نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مومک
تصویر مومک
ماهی مومک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسک
تصویر موسک
گیاهی است از تیره نعناعیان که در نواحی معتدل میروید، کبیکج
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از آلات آتشبازی که دارای مواد منفجره میباشد و در جنگها بکار میرود، موش کوچک، یا موش پران، موش خرما، موش کور، خفاش شب پره: (نور گیتی فروز چشمه هور زشت باشد بچشم موشک کور. (سعدی)، خلد، آلتی است برای آتش بازی که بشکل موش سازند و بجای دم آن چوب باریک بلندی بدان متصل سازند و آنرا آتش زده ببالا پرتاب کنند: (... صد هزار چراغ بر ریسمانها تعبیه کنند و موشکها بر اطراف آن بندند بر وجهی که چون یک چراغ بر افروزند موشک بر آن ریسمانها دویده بهر چراغ که رسد روشن سازد.) (حبیب السیر چاپ اول خاتمه ص 43)، آلتی جهنده که بفضا پرتاب شود. موشک مجهز بموتور جت و دارای همه گونه وسیله لازم برای پیشروی است. قوه انفجاری که بر اثر احتراق بنزین در انتهای موشک پدید میظید قدرت جهشی در آن بوجود می آورد که موشک را بجلو می راند. موشک دارای دو یا سه طبقه است و هنگامی که موشک خود را بمدار زمین میرساند قسمتهای اضافی آن که مخزن گاز و نیرو هستند و قوه محرکه موشک را تشکیل میدهند جدا میشوند و بزمین می افتند و فقط اطاقک موشک - که حامل سرنشین و تجهیزات فنی و وسایل لازم است - در مدار زمین قرار میگیرد و بموجب قوانین اجرام سماوی بحرکت خود ادامه میدهد. موشک دارای فرمانهای دستی است و فضانوردان با کمک این فرمانها موشک را هدایت میکنند. موشک دارای فلز مرکبی است که قدرت مقاومت شگفت انگیز دارد و اشعه خورشید و عوامل جوی نمیتوانند روی آن اثر بگذارد. پیش از آنکه فضانورد بخواهد فرود آید باید سفینه فضایی یک دور کامل روی خود بزند تا پشت فضانورد در جهت حرکت قرار گیرد و او بتواند با کاهش شتاب مقاومت کند. در این هنگام فضانورد دستگاههای ترمز کننده را بحرکت در می آورد و از سرعت سفینه میکاهد و وقتی که اطاقک فضانورد در هشت کیلومتری زمین است دستگاههای ترمز کننده دائم از سرعت اطاقک میکاهد و سرانجام فضانورد با چتر نجات فرود می آید. موشکهای فضایی مجهز بیک دستگاه تهیه هوا هستند. این دستگاه نه فقط دایما هوای تازه تهیه میکند بلکه درجه نسبی هوا را نیز حفظ مینماید و درجه حرارت را همواره 20 درجه سانتیگراد نگه میدارد. دو دوربین تلویزیون موشک همیشه مراقب وضع فضانورد است و تصاویر او را بزمین میفرستند. دستگاه تلفن برای مکالمه با زمین ذخیره غذا و دستگاههای مختلف خبر گیری و فیلم برداری و ضبط صدا نیز در موشکها تعبیه میشود یا موشک پران. سنجاب
فرهنگ لغت هوشیار
((شَ))
وسیله ای دارای یک محفظه پر از ماده آتش گیر متصل به یک فتیله که بر اثر واکنش ناشی از تخلیه گاز در هوا پیش رانده می شود این وسیله به عنوان اسلحه یا ابزار پرتاب به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موک
تصویر موک
میش
فرهنگ فارسی معین
پرتابه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مدفوع خشک شده پرندگان و حیوانات، کود حیوانی یا درختی، اشیا
فرهنگ گویش مازندرانی
دم میوه که به ساقه وصل است دم گل
فرهنگ گویش مازندرانی
مشت
فرهنگ گویش مازندرانی
میوه ی درختی که در یک سال، دوبار ثمر دهد، گاوی که هر سال بزایدگوساله دو ساله ی آبستن شده
فرهنگ گویش مازندرانی
کرم خاکی بزرگ و کلفت شبیه مار
فرهنگ گویش مازندرانی
بیماری بی درمان، در مقام نفرین به معنی سیاه زخم است
فرهنگ گویش مازندرانی
از ادوات تله ی پرندگان است
فرهنگ گویش مازندرانی