جدول جو
جدول جو

معنی مهوید - جستجوی لغت در جدول جو

مهوید
(مَهَْ)
نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان فردوس، محدود است از شمال به بخش بجستان و از جنوب به دهستان برون و از خاور به دهستان کاخک. دارای 17 آبادی کوچک و بزرگ است و حدود 5380 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهشید
تصویر مهشید
(دخترانه)
پرتوماه، ماه روشن و درخشان، پرتو ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوید
تصویر هوید
تکۀ نمد که گرداگرد کوهان شتر می گذارند، نمدزین، جهاز شتر، برای مثال تو هنوز از راه رعنایی زبهر لاشه ای / گاه در نقش هویدی گاه در رنگ مهار (سنائی۲ - ۱۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهشید
تصویر مهشید
مهتاب، تابش ماه، روشنایی ماه، ماهتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موید
تصویر موید
تایید شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
جمع واژۀ مهد. (دستورالاخوان) (منتهی الارب). رجوع به مهد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََوْ وَ)
غناء مهود، غناء نرم و آهسته. (منتهی الارب، مادۀ ه و د). آواز و تغنی ملایم و نرم. (ناظم الاطباء) ، یهودی شده. رجوع به تهوید شود
لغت نامه دهخدا
(مَهَْ وا)
مهواه. میان آسمان و زمین، مغاکی میان دو کوه و مانند آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَهَْوی ی)
خواسته. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مسکۀ بی آمیغ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
گلیمی که گرداگرد کوهان شتر کشند. (انجمن آرا) (آنندراج از سروری از سامی) :
ورا جای بر زنده پیلی سپید
مهان، بر هیونان عودی هوید.
اسدی (گرشاسب نامه).
تو هنوز از روی رعنایی ز بهرلاشه ای
گاه دربند هویدی گاه دربند مهار.
سنایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هَُ وَ /وِ)
جهاز شتر و آن بمنزلۀ پالان او است و بعضی گویند این به فتح اول و کسر ثانی است و آن گلیمی است پشم آگنده که آن را بر دور کوهان شتر درآورند. (برهان). جهاز شتر. (آنندراج) (انجمن آرا) :
گاه گویند فلان اشتر گم کرده هوید
گاه گویند فلان ترک بیفکنده کلاه.
فرخی.
برآوردم زمامش تا بناگوش
فروهشتم هویدش تا به کاهل.
منوچهری (از آنندراج).
به حلم و زیرکی و حکمت شتربانان
به شال و تنگ و پلاس و هوید و پوش و نوار.
سوزنی (از آنندراج).
رجوع به هوید شود
لغت نامه دهخدا
(مَهَْ)
موضعی است در هند که نمک آن بغایت سفید می باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ماه شید. پرتو قمر. ماهتاب. مهتاب. پرتو ماه
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
یهود گردانیدن. (از منتهی الارب) (از زوزنی) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باهم جواب گفتن جن، آواز به گلو گردانیدن به نرمی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیکو کردن آواز، سرود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مشغول شدن به سماع سرود، سست کردن شراب کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و صهباء تنسینی الشراب المهودا. (اقرب الموارد) ، نرم بانگ کردن، آهستگی کردن در سیر و سخن، نرم رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). الحدیث: اسرعوا لمشی فی الجنازه و لاتهودوا کماتهود الیهود و النصاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بخواب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گوشت کوهان خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَهَْ)
دهی است مرکز دهستان مهوید بخش حومه شهرستان فردوس دارای 639 تن سکنه. آبش از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
از ریشه پهلوی اپتیک همیشکی همیشگی جاودانی روشنگر، پشتیبان، نیروبخش استوار کننده تایید شده تقویت گشته، جمع مویدین. تایید کننده، محکم کننده استوار دارنده، جمع مویدین. تایید کننده قوت داده شده، تقویت شده، تایید گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهشید
تصویر مهشید
ماهتاب، مهتاب، پرتوماه
فرهنگ لغت هوشیار
آواز بگلو بر گردانیدن بنرمی، نیکو کردن آواز سرود گفتن اشتغال یافتن بسرود و سماع نرم بانگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوید
تصویر هوید
((هَ وِ یا هُ وَ))
نمدی که گرداگرد کوهان شتر می گذارند، پالان، زین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهشید
تصویر مهشید
((مَ))
مهتاب و پرتو ماه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهوید
تصویر تهوید
((تَ))
آواز به گلو برگردانیدن به نرمی، نیکو کردن آواز، سرود گفتن، اشغال یافتن به سرود و سماع، نرم بانگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موید
تصویر موید
بیانگر، پیروز
فرهنگ واژه فارسی سره
ماهتاب، مهتاب
متضاد: آفتاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد