جدول جو
جدول جو

معنی مهوأن - جستجوی لغت در جدول جو

مهوأن(مُ وَ ءِ / ءَن ن)
بیابان دور. (مهذب الاسماء) دشت فراخ. رجوع به مادۀ بعد شود، خوی و عادت، پاره ای از شب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهسان
تصویر مهسان
(دخترانه)
مانند ماه، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهران
تصویر مهران
(پسرانه)
منسوب به مهر، یکی از خاندانهای عصر ساسانی، مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + ان (پسوند نسبت)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر اورند سردارایرانی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مروان
تصویر مروان
(پسرانه)
نام مؤسس آل مروان و وزیر و مشاور عثمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
ملاح در کشتی های تجارتی، ملاح، ناوبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهمان
تصویر مهمان
کسی که به خانۀ کس دیگر می رود و در آنجا از او پذیرایی می کنند، کسی که در هتل، مهمان خانه، مسافرخانه و مانند آن اقامت دارد، کسی که موقتاً و یا بدون دریافت و پرداخت پول به کاری می پردازد مثلاً دانشجوی مهمان، بازیگر مهمان، استاد مهمان، در ورزش ویژگی تیمی که در خانۀ تیم حریف بازی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواطن
تصویر مواطن
موطن ها، وطن ها، میهن ها، زادگاه ها، جمع واژۀ موطن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوازن
تصویر متوازن
چیزی که با چیز دیگر هم وزن و برابر باشد، هم وزن، هم سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(مَهَْ رَ / رِ)
سرماهی. مشاهره. (دستورالاخوان). ماهواره. ماهیانه. ماهانه. ماهیانه و مقرری ماه در ماه که به نوکران دهند. (از برهان) (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ ءَن ن)
آرامیده و قرارگرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آرمیده و سکون گیرنده. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
هم وزن و هم سنگ. (ناظم الاطباء). آنچه که هم وزن و معادل دیگری باشد. هم وزن. هم سنگ. (فرهنگ فارسی معین).
- سجع متوازن، سجعی باشد که درآن موازنه ملحوظ شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). چنان است که کلمات فقط در وزن یکی باشد. مانند: ’بحری است مواج و شخصی نقاد’ در این مثال بحر با شخص و مواج با نقاد سجع متوازن است. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به سجع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَءْ ءِ)
آهسته رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). درجه به درجه پیش رونده. (ناظم الاطباء). و رجوع به توؤد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهواره
تصویر مهواره
ماهیانه، ماهانه، ماهواره، مشاهره
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بر دیگری وارد شود و از او با طعام و دیگر وسائل پذیرائی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواطن
تصویر مواطن
جمع موطن، جایباش ها میهن ها زاد بومان جمع موطن وطنها میهن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
شب و روز، و بمعنای ناوبر در کشتیهای تجارتی هم گویند، در یانورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوازن
تصویر متوازن
هم سنگ، هم وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجن
تصویر مهاجن
هندی تیره ای از هندوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهوان
تصویر سهوان
فرناس (غافل) سوتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهوان
تصویر شهوان
ورنیک ورنران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوازن
تصویر متوازن
((مُ تَ زِ))
هم وزن، برابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
((مَ لَ))
ملاح، دریانورد، ناوبر در کشتی های تجاری (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهمان
تصویر مهمان
کسی که به خانه کسی دیگر برود و پذیرایی شود، آن که از سوی دیگری دعوت می شود و مورد پذیرایی قرار می گیرد، ویژگی آن که به طور موقت در یک فعالیت، بازی و مانند آن ها شرکت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهوار
تصویر مهوار
((مَ))
مانند ماه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواطن
تصویر مواطن
((مَ طِ))
جمع موطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
تثنیه ملا (ملأ)، شب و روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
ملاح
فرهنگ واژه فارسی سره
هم وزن، هم سنگ، معادل، برابر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
Sailor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متقارن، متعادل
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
(PT) marinheiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
(DE) Matrose
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
(PL) marynarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
моряк
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
моряк
دیکشنری فارسی به اوکراینی