جدول جو
جدول جو

معنی مهزل - جستجوی لغت در جدول جو

مهزل(مُ هََ زْ زِ)
لاغرکننده، مقابل مسمّن. فربه کننده. ج، مهزلات. (یادداشت مؤلف) و رجوع به تهزیل شود
لغت نامه دهخدا
مهزل(مُ زِ)
لاغرکننده. (یادداشت مؤلف). و رجوع به اهزال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغزل
تصویر مغزل
دوک، آلت نخ تابی، آلت چوبی که با آن نخ می ریسند، آلت فلزی یا چوبی در ماشین نخ ریسی که نخ روی آن پیچیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهبل
تصویر مهبل
ابتدای دهانۀ رحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهزول
تصویر مهزول
لاغر، کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهول
تصویر مهول
ترسناک، مخوف، پربیم و ترس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منزل
تصویر منزل
جای فرود آمدن، خانه، سرای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منزل
تصویر منزل
فرود آمده، فرو فرستاده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهلل
تصویر مهلل
خمیده، منحنی مانند هلال، هلالی شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهلل
تصویر مهلل
کسی که «لا اله الاّ الله» بگوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهمل
تصویر مهمل
بیهوده، بی معنی، کسی که نمی تواند کاری انجام دهد، بیکاره، آسان، راحت، رهاشده، کنارگذاشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهیل
تصویر مهیل
هولناک، برای مثال چو بیرون شد از کازرون یک دو میل / به پیش آمدش سنگلاخی مهیل (سعدی۱ - ۱۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ زَ)
گیاهی است که در دواها به کار آید و آن مدر و ملین و مسخن و مهیج باه بود. (فرهنگ رشیدی). رستنی و دارویی باشد که در دواها نیز به کار برند و به عربی جرجیر گویند، ادرار آورد و ملین و مسخن و مقوی باه باشد. (برهان) (آنندراج). تره تیزک. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ زِ لَ)
تأنیث مهزل. لاغرکننده. و یقال: ان له (لقیقهن) قوه مهزله للسمان اذا شرب منه وزن اربع دوانق. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ لَ)
واحد مهازل، یعنی خشکسالیها و زمینهای خشک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خانک خن اسپنج ما نیشت نشیمک آوارش نشستک خانه سرای، فرودگاه بار افکن تیم فرود آمده فرو رسیده جای فرود آمدن در سفر مرحله، مسافت بین دو توقفگاه مسافران (در قدیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهلل
تصویر مهلل
تهلیل کننده، لا اله الا الله گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبزل
تصویر مبزل
پالونه، نایژه گرمابه نایژه خم، درفش مته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهزول
تصویر مهزول
لاغر نزار سست لاغر ضعیف، جمع مهازیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهول
تصویر مهول
ترسناک، خوفناک، هولناک، سهمناک
فرهنگ لغت هوشیار
سخن که آنرا استعمال نکنند، لفظی که معنی ندارد، حرف عاطل و باطل و ضایع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهنل
تصویر مهنل
سیرابگاه آبشخو، دهشمند، گور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغزل
تصویر مغزل
دوک دوک، جمع مغازل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهیل
تصویر مهیل
ترسناک جای ترسناک مکان مخوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهبل
تصویر مهبل
جای بچه اندر شکم، بچه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهبل
تصویر مهبل
((مَ بَ یا بِ))
زهدان، رحم زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منزل
تصویر منزل
((مُ زَ))
فرو فرستاده شده، فرود آمده
وحی منزل: وحی ای که از جانب خداوند نازل شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منزل
تصویر منزل
خانه، سرای، جای فرود آمدن، جمع منازل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهول
تصویر مهول
((مَ))
مخوف، ترسناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهمل
تصویر مهمل
((مُ مَ))
بیهوده و بیکار گذاشته شده، کلام بیهوده، جمع مهملات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهلل
تصویر مهلل
((مُ هَ لَّ))
منحنی مانند هلال، هلالی شکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهزول
تصویر مهزول
((مَ))
لاغر، ضعیف، جمع مهازیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهیل
تصویر مهیل
((مَ))
جای ترسناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منزل
تصویر منزل
خانه، فرودگاه، گامه
فرهنگ واژه فارسی سره
مقصد
دیکشنری اردو به فارسی