جدول جو
جدول جو

معنی مهرگل - جستجوی لغت در جدول جو

مهرگل(دخترانه)
مرکب از مهر (خورشید) + گل، آنکه در میان گلها چون خورشید می درخشد
تصویری از مهرگل
تصویر مهرگل
فرهنگ نامهای ایرانی
مهرگل(مُ گِ)
گلی است دوائی و آن را گل مختوم نامند و گل بیشه نیز گویند. طین مختوم. (از آنندراج) :
قهرش از مهر بر حواس نهد
نقش با مهر گل فرستد طین.
انوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرگل
تصویر شهرگل
(دخترانه)
گل شهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مه گل
تصویر مه گل
(دخترانه)
ماه گل
فرهنگ نامهای ایرانی
(مُ رَ)
منسوب به مهرگ به معنی مهره: عقدی بود مرا مهرگی یمانی بر گردن داشتم. (تفسیرابوالفتوح رازی ج 4 ص 22 س 16). و رجوع به مهرگ شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مهرگسلنده. برندۀ محبت. قطعکننده دوستی. بی مهری کننده. به ترک دوستی گوینده:
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است.
سعدی.
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
بترک صحبت یاران خود چه آسان گفت.
حافظ (دیوان چ قزوینی و غنی ص 61).
بر سفله جهان ناکس مهرگسل
هان تا ننهی دل و نباشی غافل.
(از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
مهره: برای فاطمه قلاده ای بخر از مهرگ یمانی وبرای کودکان دو دست اورنج عاجین. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 58). بار و میوۀ او بر هم نهاده باشد بمانند مهرگ برپیوسته. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 228)
لغت نامه دهخدا