- مهارشه
- به یکدیگر حمله کردن سگان، به هم درافتادن، دشمنی و ستیزه کردن
معنی مهارشه - جستجوی لغت در جدول جو
- مهارشه
- مهارشه و مهارشت در فارسی: بر آغالیدن بر یکدیگر برانگیختن (سگان و جز آنها را)
- مهارشه ((مَ رَ شَ یا رِ ش))
- بر یکدیگر برانگیختن (سگان و جز آن ها را)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بر یکدیگر برانگیختن (سگان و جز آنها را)
مهارت در فارسی: هوشناسی آتاوی افزار مندی، فرهختکاری زبر دستی کار دانی
جدایی
پیکار، چالش، ستیز، نبرد
منسوب به بهار
فصل بهار مقابل تابستانگاه پاییزگاه زمستانگاه
شاه شاهان پادشاه پادشاهان سلطان السلاطین، خدای تعالی، به پادشاه کوچک نیز اطلاق میشود (به عنوان مبالغه)، یا شاهنامه زند واستا. خورشید. یا شاهنامه فلک. خورشید
حمله کردن به یکدیگر
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
با هم ستیزه و گفتگو کردن، ستیزگی
مقابله کردن چیزی با چیزی، مقابله کردن، کاری نظیر آنچه طرف مقابل کرده دربارۀ او انجام دادن
یکدیگر را شناختن، با هم اظهار آشنایی کردن
به یکدیگر هجوم کردن، ناگهان به همدیگر حمله کردن
شعری که در وصف بهار و حالات مربوط به آن سروده می شود
با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن
به هم نزدیک شدن، به هم پیوستن، با هم یار و همراه شدن
قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
جمع قهرمان، از ریشه پارسی کهرمان ها دادگذاران جمع قهرمان: خلفا و سلاطین بزرگ قهارمه عالمند
مباشرت در فارسی: کار گزاری پاکاری پیشکاری، سرپرستی، جالش گای آرامش، کار پردازی
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
نبرد کردن با یکدیگر
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
جفای یکدیگر بگذاشتن، مصالحه کردن در بیع، دست برداشتن از یکدیگر، قطع رابطه با همسر خویش
از پهلو گادن
پاداش دادن به بدی
محارسه و محارست در فارسی: پاسبانی نگاهبانی نگاهبانی کردن پاسبانی کردن، نگاهبانی
محاربه و محاربت در فارسی: جنگ رزم با یکدیگر جنگیدن حرب کردن، حرب جمع محاربات
مجارات و مجارا در فارسی: راندن چیزی را، با هم رفتن، گفت و گو کردن، دست دست کردن (دفع الوقت کردن)، با هم برابر کردن
مدارا و مدارات در فارسی: نرمی سازگاری کنار آمدن برد باری
مخارجه عمارت: تابوک پالانه