مهارشت. بر یکدیگر برانگیختن سگان را. هراش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). محارشه. (زوزنی) ، تباهی افکندن میان مردم. (آنندراج) ، بر یکدیگر برجستن و حمله کردن. مخاصمه. (از اقرب الموارد) : دوسه روز از طرف بعضی لشکرهای پادشاه که بر حوالی قلعه بودند با ساکنان آن کوه مهارشه و حربی رفت. (جهانگشای جوینی)
مهارشت. بر یکدیگر برانگیختن سگان را. هراش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). محارشه. (زوزنی) ، تباهی افکندن میان مردم. (آنندراج) ، بر یکدیگر برجستن و حمله کردن. مخاصمه. (از اقرب الموارد) : دوسه روز از طرف بعضی لشکرهای پادشاه که بر حوالی قلعه بودند با ساکنان آن کوه مهارشه و حربی رفت. (جهانگشای جوینی)
قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
زیرک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). زیرک و رسا گردیدن واستادی کردن. (آنندراج). مهر. مهور. مهار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مهارت و مهر شود به روی کسی آشکار کردن کراهت را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کسی را در روی به عنف بد گفتن. (تاج المصادر بیهقی). در روی بانگ کردن. (از منتهی الارب)
زیرک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). زیرک و رسا گردیدن واستادی کردن. (آنندراج). مهر. مهور. مهار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مهارت و مهر شود به روی کسی آشکار کردن کراهت را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کسی را در روی به عنف بد گفتن. (تاج المصادر بیهقی). در روی بانگ کردن. (از منتهی الارب)
ابن المجلی (420-499 هجری قمری/ 1029-1105 میلادی). از احفاد مهنا العقیلی، امیر حدیثه بود. به ادب معرفت داشت و شعر می گفت. با پسرعم خودقریش بن بدران در ف تنه بساسیری در بغداد شرکت داشت. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 254). و رجوع به بساسیری شود
ابن المجلی (420-499 هجری قمری/ 1029-1105 میلادی). از احفاد مهنا العقیلی، امیر حدیثه بود. به ادب معرفت داشت و شعر می گفت. با پسرعم خودقریش بن بدران در ف تنه بساسیری در بغداد شرکت داشت. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 254). و رجوع به بساسیری شود
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
شاه شاهان پادشاه پادشاهان سلطان السلاطین، خدای تعالی، به پادشاه کوچک نیز اطلاق میشود (به عنوان مبالغه)، یا شاهنامه زند واستا. خورشید. یا شاهنامه فلک. خورشید
شاه شاهان پادشاه پادشاهان سلطان السلاطین، خدای تعالی، به پادشاه کوچک نیز اطلاق میشود (به عنوان مبالغه)، یا شاهنامه زند واستا. خورشید. یا شاهنامه فلک. خورشید