معنی مهارشه - فرهنگ فارسی معین
معنی مهارشه
مهارشه((مَ رَ شَ یا رِ ش))
بر یکدیگر برانگیختن (سگان و جز آن ها را)
تصویر مهارشه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مهارشه
مهارشه
مهارشه
به یکدیگر حمله کردن سگان، به هم درافتادن، دشمنی و ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
مهارشه
مهارشه
مهارشه و مهارشت در فارسی: بر آغالیدن بر یکدیگر برانگیختن (سگان و جز آنها را)
فرهنگ لغت هوشیار
مهارشه
مهارشه
مهارشت. بر یکدیگر برانگیختن سگان را. هراش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). محارشه. (زوزنی) ، تباهی افکندن میان مردم. (آنندراج) ، بر یکدیگر برجستن و حمله کردن. مخاصمه. (از اقرب الموارد) : دوسه روز از طرف بعضی لشکرهای پادشاه که بر حوالی قلعه بودند با ساکنان آن کوه مهارشه و حربی رفت. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
محارشه
محارشه
آزردن و خراشیدن. (ناظم الاطباء) ، ستیزیدن. (از لسان العرب) ، در گوش نهادن. (ناظم الاطباء). در فرهنگهای دیگر این معنی دیده نشد
لغت نامه دهخدا
مخارشه
مخارشه
گرفتن چیزی از کسی به کراهیت و ناخوشی. (منتهی الارب) (آنندراج) (زوزنی) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، یکدیگر را خراشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، سگان را بر یکدیگر آغالیدن. (زوزنی) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
مهاوشه
مهاوشه
آمیختن همدیگر را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مهامشه
مهامشه
شتابی کردن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عجله کردن با هم. معاجله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مهارشت
مهارشت
مهارشه. رجوع به مهارشه شود: بابی زمانی به مناوشت و مهارشت بایستاد و عاقبت منهزم و شکسته بیرون رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 268)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.