جدول جو
جدول جو

معنی مهاجر - جستجوی لغت در جدول جو

مهاجر
کسی که از شهر یا وطن خود به شهر یا کشور دیگر برود و در آنجا سکنی گزیند، هجرت کننده
فرهنگ فارسی عمید
مهاجر
(مَ جِ)
جمع واژۀ هجر. (ناظم الاطباء). مواضع و جایگاههای هجرت. (از اقرب الموارد) ، فحش و سخنهای زشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مهاجر
(مُ جَ)
موضع هجرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مهاجر
(مُ جِ)
ابن ابی المثنی تجیبی، از بنی تجیب (درگذشته به سال 91 هجری قمری). رئیس شراه بود در اسکندریه. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1077)
ابن عبدالله. والی یمامه بود در روزگار ابوبکر. (از عیون الاخبار ج 1 ص 177)
لغت نامه دهخدا
مهاجر
کسی که از جایی به جایی رود و از زمینی به زمینی هجرت نماید، مفارقت کننده از خانه و اقربا یعنی مسافر، آنکه از وطن خود هجرت کند و در جائی دیگر مسکن گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
مهاجر
((مُ جِ))
هجرت کننده آن که از وطن خود هجرت کرده در جایی دیگر مسکن گیرد
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
فرهنگ فارسی معین
مهاجر
کوچنده
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
فرهنگ واژه فارسی سره
مهاجر
رحیل، کوچنده، کوچ کننده، کوچ گر، هجرت کننده، مسافر
متضاد: مقیم، اشغالگر، حمله ور، متهاجم، یورشگر، خشونت طلب، مدافع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مهاجر
مهاجرٌ
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به عربی
مهاجر
Migrant, Migrator
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مهاجر
migrant
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مهاجر
مہاجر
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به اردو
مهاجر
migrante
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مهاجر
migrant
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به لهستانی
مهاجر
мигрант
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به روسی
مهاجر
мігрант
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مهاجر
migrant
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به هلندی
مهاجر
Migrant
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به آلمانی
مهاجر
ผู้อพยพ
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به تایلندی
مهاجر
migrante
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مهاجر
mhamiaji
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مهاجر
מהגר
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به عبری
مهاجر
移民
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مهاجر
移民
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به چینی
مهاجر
이민자
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به کره ای
مهاجر
migrante
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مهاجر
migran
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مهاجر
অভিবাসী
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به بنگالی
مهاجر
प्रवासी
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به هندی
مهاجر
göçmen
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن، دوری کردن از شهر و دیار خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
از موطن خود بجایی دیگر انتقال کردن هجرت گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مهاجرت در فارسی فروایش فرا روی هریک از گوشه ای فرا رفتند (سعدی) فاتورش بنه کن دیدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
((مُ جِ رَ))
هجرت کردن، از جایی به جای دیگر رفتن و در آن جا مسکن گزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
کوچ
فرهنگ واژه فارسی سره