جدول جو
جدول جو

معنی مهاجر - جستجوی لغت در جدول جو

مهاجر
کوچنده
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
فرهنگ واژه فارسی سره
مهاجر
کسی که از جایی به جایی رود و از زمینی به زمینی هجرت نماید، مفارقت کننده از خانه و اقربا یعنی مسافر، آنکه از وطن خود هجرت کند و در جائی دیگر مسکن گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
مهاجر
((مُ جِ))
هجرت کننده آن که از وطن خود هجرت کرده در جایی دیگر مسکن گیرد
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
فرهنگ فارسی معین
مهاجر
کسی که از شهر یا وطن خود به شهر یا کشور دیگر برود و در آنجا سکنی گزیند، هجرت کننده
فرهنگ فارسی عمید
مهاجر
Migrant, Migrator
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مهاجر
migrante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مهاجر
migrant
دیکشنری فارسی به لهستانی
مهاجر
мигрант
دیکشنری فارسی به روسی
مهاجر
мігрант
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مهاجر
migrant
دیکشنری فارسی به هلندی
مهاجر
Migrant
دیکشنری فارسی به آلمانی
مهاجر
migrante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مهاجر
migrant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مهاجر
migrante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مهاجر
प्रवासी
دیکشنری فارسی به هندی
مهاجر
অভিবাসী
دیکشنری فارسی به بنگالی
مهاجر
migran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مهاجر
göçmen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مهاجر
이민자
دیکشنری فارسی به کره ای
مهاجر
移民
دیکشنری فارسی به چینی
مهاجر
移民
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مهاجر
מהגר
دیکشنری فارسی به عبری
مهاجر
mhamiaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مهاجر
ผู้อพยพ
دیکشنری فارسی به تایلندی
مهاجر
مهاجرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
مهاجر
مہاجر
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
کوچ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن، دوری کردن از شهر و دیار خود
فرهنگ فارسی عمید
مهاجرت در فارسی فروایش فرا روی هریک از گوشه ای فرا رفتند (سعدی) فاتورش بنه کن دیدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
از موطن خود بجایی دیگر انتقال کردن هجرت گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
((مُ جِ رَ))
هجرت کردن، از جایی به جای دیگر رفتن و در آن جا مسکن گزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
Immigration, Migration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
imigração, migração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
иммиграция , миграция
دیکشنری فارسی به روسی