- منیف
مرتفع، بلند، برآمده، افراخته، بزرگ، والا، بلندمرتبه
معنی منیف - جستجوی لغت در جدول جو
- منیف(مُ)
از ’ن وف’، پاک و بزرگ و بلند و زیاده. (غیاث) (آنندراج). بلند و برآمده و افراخته. (ناظم الاطباء) : هر روز... و درجت وی (گاو) در احسان و انعام منیف تر میشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 74). آن درجت شریف و رتبت عالی و منیف را سزاوار و موشح نتوانست گشت. (کلیله و دمنه). این صنع لطیف و عز منیف نصیبۀ ایام قرینۀ اقبال او آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 364)
- منیف
پاک بزرگ بلند دراز بلند و دراز (چنانکه بر همه چیز از بالا مشرف باشد) : (و هر روز منزلت وی در قبول و اقبال شریف تر و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می شد) (کلیله. مصحح مینوی. 74)
- منیف((مُ))
بلند، مرتفع، برآمده
- منیف
برآمده، برافراخته، بلند، مرتفع، دراز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راست، مستقیم، ثابت و پایدار در دین، کسی که متمسک به دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد
بند گاه ویرک گاه (ویرک تبعید) منفی در فارسی: نایی، ویرک شده، نیست گشته محل تبعید تبعیدگاه
نبهره سکه رد شده به جهت ناسره بودن آن درهم ناسره نبهره: ... و بنهره احوال مزیف را سره انگاشت
داد مند نیمه راه، پیشیار چاکر انصاف دهنده داد دهنده. دو نیمه کننده
