جدول جو
جدول جو

معنی منیئه - جستجوی لغت در جدول جو

منیئه
(مَ ءَ)
پوست ترنهاده به جهت دباغت، جای دباغت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منیژه
تصویر منیژه
(دخترانه)
پاک، سفید روی، نام دختر افراسیاب و همسر بیژن از پهلوانان ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منیره
تصویر منیره
(دخترانه)
مؤنث منیر، آنچه از خود نور داشته باشد، درخشان، تابان، روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
(مَ یَ)
آب مرد و زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ / مِ یَ)
آرزو. ج، منی ̍. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار). آرزوو مراد و آنچه بدان آرزو کنند. ج، منی ̍. (از اقرب الموارد). خواهش و آرزو. ج، منی ̍. (ناظم الاطباء).
- منیهالناقه، ایامی پس از لقاح که هنوز بارداری ماده شتر یقین نشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ)
مؤنث ملی ٔ، زن توانگر و مالدار و زن مالدار نیکومعامله. (ناظم الاطباء). رجوع به ملی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(مَنْ نی رَ)
نام گیاهی است که در مفردات ابن البیطار شرح شده است. (از دزی ج 2 ص 620). گیاهی است با ساقی کاواک به بلندی دو ذراع و در میان آن چیزی مانند پنبه. برگش شبیه حبق که هرچه به زمین نزدیکتر بزرگ تر باشد درون برگ به لون فرفیری و چون اره دندانه دندانه است و بر بالای ساق او را اکلیلی بود چون شبت به رنگ فرفیری و ریشه آن خشبی است و در نزدیکی آب روید و نام دیگر آن ارجونیه است و چون خشک آن را کوفته و بر قروح خبیثه پاشند سودمند بود و خوردن آن کشنده است. (از ابن البیطار جزء رابع ص 167) (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ ژَ / ژِ)
یا منیجه که نام دختر افراسیاب باشد و بیژن پسر گیو به او عاشق بود. (برهان) (جهانگیری) (غیاث). دختر افراسیاب. (فرهنگ رشیدی). نام دختر افراسیاب که بیژن پسر گیو بر او عاشق شد و منیژه او را به خانه خود برد و افراسیاب باخبر گشته منیژه را اخراج از شهر کرد و بیژن را محبوس کرده و در سیاهچال انداخت و رستم رفته او را از چاه بیرون آورد... (انجمن آرا) (آنندراج) :
منیژه کجا دخت افراسیاب
درخشان کند باغ چون آفتاب.
فردوسی.
منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیده تنم آفتاب.
فردوسی.
ثریا چون منیژه بر سر چاه
دو چشم من بر او چون چشم بیژن.
منوچهری.
خروش رعد پس از نور برق پنداری
همی ز عشق منیژه فغان کندبیژن.
لامعی گرگانی.
چون روی منیژه شد گل سوری
سوسن به مثل چو خنجر بیژن.
ناصرخسرو.
زیبد منیژه خادمۀ بانوان چنانک
افراسیاب نیزه کش اخستان اوست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مُ قَیْ یِ ءَ)
تأنیث مقیی ٔ. ادویۀ مقیئه، داروهایی که قی آورند. ج، مقیئات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ)
تأنیث مضی ٔ. مسفره. مشرقه. درخشان. درفشان. تابان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ضَءْنْ)
از ’ش ی ٔ’، خواستن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن). مشیه. (ناظم الاطباء). شأه یشأه شیئاً و مشیئه و مشاءه و مشائیه. خواستن. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشیت و مشیه شود.
- مشیئهاﷲ، عبارت از تجلی ذات و عنایت سابق پروردگار است برای ایجاد معدوم و یا اعدام موجود. و اراده عبارت از تجلی اوست برای ایجاد معدوم. پس مشیئه و اراده، عموم و خصوص من وجه است. (از تعریفات جرجانی).
- مشیئه الهی بر چیزی قرار گرفتن، مقدر کردن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ ءَ)
چیزی اندک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ)
از ’ب وء’، شدید. (محیط المحیط). حاجت مبیئه، حاجت سخت. (منتهی الارب). سخت وشدید، مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ)
مؤنث مری ٔ. (از اقرب الموارد). رجوع به مری ٔ شود، أرض مریئه، زمین خوش هوا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَیْ ءَ)
مصغر امرأه. (اقرب الموارد). زن خرد و کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَصَ)
مصدر ’جاء’ یعنی آمدن. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مجیت شود
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ)
نقیصه و عیب. ج، دنایا. (یادداشت مؤلف). عیب و نقیصت. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
استوار نکردن کار را: نیاء الامر تنیئهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ نی یَ)
اجل و مرگ. ج، منایا. (منتهی الارب) (آنندراج). مرگ. (السامی) (دهار). اجل و مرگ. (ناظم الاطباء). مرگ. موت. مردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مرگ زیرا که آن مقدر است. ج، منایا. (از اقرب الموارد) :
حکم المنیه فی البریه جار
ما هذه الدنیا بدار قرار.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
بقای عمر تو جاوید بادا
رسیده دشمنانت را منیه.
سوزنی.
خصم کز سهمش به روئین دژ گریزد غافل است
از منیه سود ندهد مر ورا روئین حصار.
؟.
، تقدیر. (مهذب الاسماء) (السامی). سرنوشت و تقدیر خداوند عالم و هرچیز مقرر شده بهنگام. (ناظم الاطباء) ، موقت. (ناظم الاطباء) : بنت المنیه، صدا و آواز بازگشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منوئه
تصویر منوئه
نوعی آهنگ رقص سه ضربی
فرهنگ لغت هوشیار
نامی است از نامهای زنان، یا منیژه خانم (منیجه خانم)، خود خواه متکبر: (شپشش منیژه خانم است، {شپش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منیفه
تصویر منیفه
مونث منیف
فرهنگ لغت هوشیار
مقیئه در فارسی مونث مقیء هراش آور مونث مقیء یا ادویه مقیئه. دارو هایی که قی آورند
فرهنگ لغت هوشیار
منیت در فارسسی: مرگ منیت و منیه در فارسی آرزو آرزو خواهش، جمع منی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشیئه
تصویر مشیئه
مشیئت و مشیت در فارسی: بختیاری خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیئه
تصویر دنیئه
عیب و نقص، نقیصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منیه
تصویر منیه
((مُ یَ))
آرزو
فرهنگ فارسی معین