جدول جو
جدول جو

معنی منهتک - جستجوی لغت در جدول جو

منهتک
دریده، شکافته شده، پرده دریده، بی پروا، بی آبرو
تصویری از منهتک
تصویر منهتک
فرهنگ فارسی عمید
منهتک
(مُ هََ تِ)
پرده دریده شونده. (غیاث). پرده دریده شونده و مرد بی پروا که از بی پردگی و رسوایی باک ندارد. (آنندراج) : رجل منهتک، مرد بی پروا که از بی پردگی و رسوایی باک ندارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
گفتن هر یک خداوند و ملک
آنچنان کردش ز وهمی منهتک.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 162)
لغت نامه دهخدا
منهتک
بی پروا بی باک، دریده دریده شکافته شده، مردی که از رسوایی و بی پردگی باک ندارد بی پروا
فرهنگ لغت هوشیار
منهتک
((مُ هَ تِ))
دریده، شکافته شده، مردی که از رسوایی و بی پردگی باک ندارد، بی پروا
تصویری از منهتک
تصویر منهتک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منهمک
تصویر منهمک
کوشنده، کوشش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متهتک
تصویر متهتک
مرد بی پروا که از رسوایی باک نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ هَِ)
زشت کننده و آلوده نماینده ناموس کسی را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هتک کننده حرمت:
بس به چه نام و لقب خواندی ملک
بندگان خویش را ای منتهک.
مولوی.
، رنجیده و لاغر سازنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه مانده می کند و لاغر می سازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتهاک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ مِ)
کوشنده در کاری و مبالغه کننده در آن. (غیاث) (آنندراج). ستیهنده و کوشش کننده. (ناظم الاطباء). فرورفته درکاری. ستیهنده در امری. پیوسته با رغبت و حرص و مجدّ و صاحب لجاج در امری. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بیمار گران لاغر و نزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیمار گران و لاغر و نزار. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح عروض) از رجز آنچه دو ثلث رفته و یک ثلث باقیمانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). المنهوک من الرجز، آنچه از رجز که دو ثلث آن رفته و یک ثلث باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء). در اشعار عرب روا باشد که چهار دانگ از اجزای بحری کم کنند چنانکه از رجز و منسرح که در اصل دائرۀ عرب مسدس اند و باشد که بر دو جزو از هر یک شعر گویند و آن را منهوک خوانند به سبب ثلث اجزاء و ضعف آن و در لغت عرب گویند: نهکته الحمی، یعنی تب او را ضعیف ونزار کرد. (از المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 49)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ وِ)
بی باکانه به چیزی درافتنده و سرگردان. (آنندراج). سرگشته شده و بی باکانه در چیزی درافتاده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ هََ تْ تِ)
رجل متهتک، مرد بی پروای که ازرسوایی باک ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بی پروا. رسوا. مفتضح. پرده دریده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دولت ز مهتر متهتک جدا سزد
از تو جدا مباد که بس بی تهتکی.
سوزنی.
و از متهتکان قفچاق یکی بود که نام او بچمن بود. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(مُمْ بَ تِ)
بریده. مقطوع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انبتاک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ لِ)
درهلاک اندازنده. (غیاث). آنکه خود را در مخاطره و هلاک می اندازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ فِ)
مرد مضطرب و پریشان خاطر فروهشته و سست رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مضطرب و سست در رفتار. (از محیطالمحیط) ، بسیارخطا و نیک درهم کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ ک ک)
پیوندهای گشاده شونده وقت ولادت. (آنندراج). پیوندهای زن که در هنگام ولادت گشاده شده باشد. (ناظم الاطباء) ، شتر بر زمین چسبنده وقت فروخفتن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مست شونده. (آنندراج). مست شده از شراب. (ناظم الاطباء). رجوع به انهکاک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منهوک
تصویر منهوک
بیمار گران، لاغر نزار، تنمتکیده زبانزدی در دانش سرواد
فرهنگ لغت هوشیار
رنجیده، لاغر سازنده زشت کننده، آلوده کننده ناموس کسی، مانده و فرسوده و لاغر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهتک
تصویر متهتک
رسوا شونده رسوا بی پروا: از رسوایی رسوا شونده مفتضح جمع متهتکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهمک
تصویر منهمک
کوشنده در کاری کوشش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهمک
تصویر منهمک
((مُ هَ مِ))
کوشنده در کاری، کوشش کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتهک
تصویر منتهک
((مُ تَ هِ))
زشت کننده، آلوده کننده ناموس کسی، مانده و فرسوده و لاغر کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متهتک
تصویر متهتک
((مُ تَ هَ تِّ))
رسوا شونده، متفضح
فرهنگ فارسی معین
پرده دریده، بی نام وننگ، بی پروا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی